سما بابایی | فخری خوروش از آن دست بازیگرانی بود که بیآنکه دل به ابتذال بسپارد یا در دام اغواگریهای مرسومِ سالهایی خاص از سینمای ایران بیفتد، جایگاه خود را در بازیگری تثبیت کرد و در ردیف بهترین بازیگران سینمای ایران (فارغ از جنسیتشان) قرار گرفت. در روزگاری که بسیاری از بازیگران زن ناگزیر به تکرار کلیشههای زن وسوسهگر یا مظلوم فراموششده بودند، او راهی دیگر در پیش گرفت و با بازی در آثار کارگردانان صاحبنامی چون مهرجویی، کیمیایی، فرمانآرا، اصلانی و تقوایی، وقار و استقلال زن ایرانی را به تصویر کشید که بر جهان مردانهی پیرامون خود میشورد، گاهی تنها با سکوتی سنگین. خوروش، بینیاز از تکیه بر جلوههای ظاهری، با نگاهی روشنفکرانه و گرایشی هنری، چهرهای تازه از زن ایرانی را در سینمای ایران ترسیم کرد: زنی کنشگر. بر همین سیاق، شیوهی بازیاش نیز، برخلاف الگوهای رایجِ فیلمفارسی، منطبق با بازیگری دراماتیک و تئاتریِ مدرن بود و بر عمق عاطفی و درونی شخصیتها تاکید داشت. همهی اینهاست که «فخری خوروش» را با منش و سلوک خاص خود بدل به یک الگوی فرهنگی میکند و تصویری ماندگار از بازیگری ارائه میدهد که هر حضورش، یک اتفاق در سینمای ایران است.
بهگزارش فیلمنیوز، فخری خوروش یکی از مهمترین بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب است که بعد از انقلاب هم اثار مهم بسیاری از خود بر جا گذاشته. مروری داریم بر هفت نقش مهم کارنامه این بازیگر محبوب.
لات جوانمرد | فاطی | مجید محسنی | 1337

«لات جوانمرد» به کارگردانی و بازیگری مجید محسنی، یکی از نخستین تلاشهای جدی در سینمای ایران برای خلق یک تیپ بومی و مردمی است که همزمان واجد ابعاد اخلاقی، اجتماعی و دراماتیک باشد. این فیلم در دورهای به نمایش درآمد که سینمای ایران هنوز در تلاش بود تا زبان و هویت مستقل خود را پیدا کند. فیلم اگرچه در زمان اکران با استقبال چندانی مواجه نشد، اما بعدها در نگاه منتقدان و تاریخنگاران سینما، جایگاه ویژهای یافت. برای مثال، منتقدانی چون ابراهیم گلستان و فرخ غفاری به تحسین فیلم پرداختند و آن را یکی از گامهای نخست در شکلگیری «سینمای ایرانی» دانستند. گلستان، صحنهی گفتوگوی داش حسن با آینه را نمونهای از شعر خالص در سینما مینامد. فیلم روایتگر داستان مردی به نام داش حسن، یک جاهل لوطیمسلک است که فاطی، دختری در آستانه خودکشی را نجات میدهد و به خانه میبرد. فخری خوروش در این فیلم نیز چون دیگر آثار خود تصویری متفاوت از زنی ایرانیِ تحت سلطهی مردان ارائه داد. ورود این دختر به زندگی حسن، در کنار واگذاری مسئولیت مراقبت از خانوادهی یکی از دوستانش، باعث ایجاد تنشهایی میشود که اوج آن، توطئهچینی خسرو، پسرخالهی دوستش است. خسرو در پی دستیابی به زن محمدتقی است و البته به فاطی نیز نظر دارد. حسن قربانی این دسیسهها میشود، اما با آزاد شدن از زندان و مرگ خسرو، حقیقت روشن میشود و فیلم با بخشش فاطی و ازدواج او با حسن به پایان میرسد. شخصیت «داش حسن» با نشانههایی نظیر کلاه مخملی، تسبیح شاهمقصود، دستمال یزدی، سبیل گرو گذاشتن، و مرامداری کوچهبازاری، بدل به الگویی شد که بعدها در فیلمهای دهه ۴۰ و اوایل ۵۰ تکرار و تعمیق یافت.
آقای هالو | مهری | داریوش مهرجویی | 1349

در جهان نمادین و هجوآلود آقای هالو، جایی میان سنت روستایی و زرقوبرق تهرانی، زنی حضور دارد که اگرچه شخصیتپردازی پیچیدهای ندارد و حتی کنشگری آشکار نیز نمیکند، اما بدل به محور یکی از تلخترین ناکامیهای عشقی سینمای ایران میشود. فخری خوروش، تجسمِ زندهای از زنانگی مصرفشده است که ناگزیر است برای مشتریان لبخند بزند، دلبری کند و هیچچگاه دیده نشود. فخری خوروش به خوبی میداند که «مهری» نه زنی عصیانگر است و نه بیاراده، بلکه در جایی میان این دو مانده است: آگاه از وضعیتی که در آن گیر افتاده، اما ناتوان از خروج از آن. او معشوقهای است که شاید حتی از مفهومی به نامِ عشق نیز بیخبر است. او زنی است که تمام ابزار زنانگیاش را به خنده و ناز و نگاه تقلیل داده است آن هم تنها بهخاطرِ یک هدف: بقا. «مهری» یک قربانی تیپیک چون دیگر زنان همتای خویش در سینمای پیش از انقلاب نیست؛ بلکه نماد زنی است که ارادهاش چنان در مناسبات مردانه تحلیل رفته که دیگر حتی به امکان دیگری برای زندگی فکر نمیکند. نقش میتوانست بهراحتی به کلیشهی فاحشهی مهربان یا زن اغواگر بیاخلاق بدل شود، اما خوروش تصویری دیگر ارائه میدهد.
نفرین | همسر ارباب | ناصر تقوایی | 1352

در فیلم نفرین، ساختهی متفاوت ناصر تقوایی، فخری خوروش نقش زنی را ایفا میکند که همزمان هم قربانی است، هم نقطهی ثقل روایت. این نقش یکی از نادرترین تصویرهای زنانه در سینمای پیش از انقلاب است: زنی مستقل، با اراده و هویتی مستقل از مردان. خوروش در این فیلم، زنی شهری است که به دلایل نامشخص همراه با همسرش از جامعهی شهری فاصله گرفته و به جزیرهای دورافتاده پناه برده است. او از همان آغاز نشان میدهد که فرماندهی نخلستان است، حتی اگر مردی بیمار و مزاحم در کنارش باشد. شوهر او (جمشید مشایخی) روزگاری ارباب بوده و حالا بیمار و منزوی است و در این شرایط زن با حضور آرام و ممتنعاش برتری خود را اعمال میکند.با ورود کارگر جوان (بهروز وثوقی) ماجرا ابعادِ دیگری به خود میگیرد. زن ابتدا سرد و محتاط است، اما در روندی تدریجی در مرزهای ممنوع قدم میگذارد. ترمیم خانه، رنگ شدنِ دیوارها و فضای تازهای که کارگر با خود میآورد، سببِ تغییراتی در احوالِ زن نیز میشود و فخری خوروش این تغییر را با ظرافت بازی میکند. در سکانس نهایی، آنجا که کارگر و شوهر هر دو از میان رفتهاند، زن شکسته، تکیده و تنها میماند و انگار خود بدل به جزیرهای محصور، بیصدا و محکوم به تکرار میشود.
شازده احتجاب | فخری | بهمن فرمانآرا | 1353

در اقتباس درخشان بهمن فرمانآرا از رمان «شازده احتجاب»، شخصیت فخری، یکی از مهمترین شخصیتهای مکمل است که به روایت ذهنیِ چند لایه، استعاری و تودرتوی گلشیری عمق میبخشد. «فخری» آیینهی فروپاشی درونی شازده و قربانی یک ساختار پوسیده و نیز نماد فروپاشی درونی مردی است که خود را میراثدار ظلم و زوال میداند. یکی از دستاوردهای مهم فرمانآرا در این فیلم، انتخاب بازیگرانِ فخری و فخرالنسا است که شباهتهای ظاهری با یکدیگر دارند و انگار نوعی «دوگانهی استعاری» را به نمایش میگذارند. فخری خوروش با بازی در نقش زنی ساکت و سرخورده و البته پُر از خشمی فروخورده، هم نمادِ تسلیم است و هم سرکشی. رابطهی فیزیکی تحمیلی و خشونتآمیز شازده با فخری، نمادی از رابطهی ارباب و رعیتی در معنای جسمی، جنسی، و روانی است؛ در این میان فخری بیآنکه واکنشی بیرونی از خود نشان دهد، قهقههای میزند که شازده به آن نیاز دارد، اما در نهایت همین زن است که شازده را به زانو درمیآورد.
شطرنج باد | خانم کوچیک | محمدرضا اصلانی | 1355

فیلم شطرنج باد، ساختهی مغفولمانده و دیر شناختهشدهی محمدرضا اصلانی، یکی از متفاوتترین و مهمترین تجربههای بصری در تاریخ سینمای ایران است؛ فیلمی که تا دههها مورد بیمهری منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. اما امروز در شمار آثار مهم موج نو و سینمای فرمالیستی ایران قرار دارد. خوروش در این فیلم نقش زنی علیل اما مصمم را در دل یک خانهی در حال فروپاشی بازی میکند؛ خانهای که نماد یک طبقهی اشرافی رو به زوال است. خانم کوچیک، نمایندهی یک نظم قدیمی در حال مرگ است و استعارهای از اشرافیتی در حال انقراض که در محاصرهی طبقهی تازهبهدورانرسیدهی طماع و فریبکار دارد خفه میشود.او در حالی که بیش از نیمی از فیلم را بر روی تخت یا در اتاقی نیمهتاریک سپری میکند، موفق میشود حضوری مسلط و حتی ترسناک داشته باشد. او به مثابهی یک محور، تمام توطئهها، دسیسهها و فروپاشیها را در خود متمرکز کرده است. از «حاج عمو»ی طماع و فریبکار (محمدعلی کشاورز) گرفته تا برادرزادهها و کنیز چندرو، همه برای حذف «خانوم کوچیک» تلاش میکنند، اما او از همان جایگاه محدودش حضوری مؤثر دارد. تقابل شخصیت «خانوم کوچیک» با کنیز جوان خانه (با بازی شهره آغداشلو)، نشانگرِ زوالِ خزندهی طبقهی اشراف و چیرگی طبقه فرودست است؛ نوعی پیشبینی از آیندهی جامعهی ایران چند سالی قبل از وقوعِ انقلاب. در پایان فیلم، این کنیز است که همچون روحی آزاد از خانه خارج میشود و خانم کوچیک به تمثالی از پایان دوران بدل میشود.
سوتهدلان | فروغالزمان | علی حاتمی | 1356

در میان شور و سرزندگی کودکانهی مجید ظروفچی و زنبودگی پیچیده و خاکستری اقدس، «فروغالزمان» نوعی درخشش خاموش و تأثیرگذار در «سوتهدلان» دارد. زنی میانسال که انگار از دلِ تاریخ آمده و در اتاقی دورافتاده با لباسی سنگین و صدایی آرام، زندگی آرامِ حبیبآقا را زیر و رو میکند. در این اثر فخرالنسا در حاشیه مینشیند اما ستون عاطفی و اخلاقی بخشی از فیلم را تشکیل میدهد. او تجسمی است از زنان دیدهنشدهی جامعهای مردانه که فقط وقتی سخن میگویند، میفهمیم چقدر از آنها بیخبریم. فخری خوروش در نقش فخرالنسا در فیلمِ علی حاتمی، زنی است عاشق که در عین مهربانی، اندوهی عمیق در وجودِ خویش دارد و این رنجِ دیرینِ خود را با در چندین صحنه بیان میکند. سکانس صحبتِ فروغالزمان با حبیب ظروفچی (جمشید مشایخی) یکی از معدود لحظاتی است که در سینمای پیش از انقلاب، فضایی برای روایت زنانه از عشقِ دفنشده پدید میآید. «فروغالزمان» این فرصت را مییابد تا با افشاگری عاطفی خویش، شکست یک عشق و بیعدالتی یک نظام مردسالار و حسرتهای انباشتهی یک زن را بیان کند.
مترسک | استرخانم | حسن محمدزاده | 1362

در فیلم مترسک (۱۳۶۱) ساختهی حسن محمدزاده، فخری خوروش در نقش «استر خانم» حضوری متمایز، وزین و ماندگار دارد. در دورانی که نقشهای زنانه در سینمای ایران یا به حاشیه رانده شده بودند یا به کلیشهی زنِ سنتی، تابع یا حذفشده تقلیل یافته بودند، خوروش با بازیای ظریف و کماغراق، تصویر زنی را ارائه داد که نماد آرامش و اصلاح تدریجی یک خانواده است. در سینمای سالهای اولِ پس از انقلاب، نقشهای زنانه اغلب محدود به مادری فداکار و خاموش بود، استر خانم اما زنی آگاه و آرام است که با دنیای کودک آشناست (او مربی پرورشگاه است) و بهجای تقابل و تنبیه، تربیت و درک را میشناسد. جایی که کودک با خشونت با او رفتار میکند، استر با درکِ منشأ ترس کودک لبخند میزند، کناره میگیرد و سپس راهی برای نزدیک شدن به دل او پیدا میکند. در فرهنگ ایرانی، تصور «زن بابا» معمولاً بار منفی دارد. اما استر خانم شخصیتی بازسازیشده از مادر است، نه بدیل او. او جای خالی مادر را با خشونت یا مالکیت پُر نمیکند، بلکه با مهربانی آگاهانه و احترام به مرزهای کودک به اعتمادسازی میپردازد.