سینما را از سالهای نوجوانی انتخاب کرد و در همان سالها، سلطانِ تفکرات، آمال و آرزوهایش شد.
عشق به سینما، با قدم گذاشتن و نفس کشیدن در کوچه پس کوچههای لاله زار آغاز شد. با نوشتن و خلق یک ادبیات نو در لحن و کلام. یا به عبارتی، عشق بازی با جملات و کلمات با تکیه بر یک ادبیات خاص و قدر واژهها و کلمات را دانستن.
سالهای عاشقی کیمیایی با ادبیات و سینما، سالهای ظهور یک جوان متفکر و جریان ساز در سینمای ایران بود؛ سالهای ظهور یک تفکر نو در فیلمسازی.
کیمیایی در هر دهه با خلق قهرمانهایی از دل جامعه، راوی مردم کوچه و بازار شد. راوی قشر معترض، صاحب عقیده و آسیب پذیر.
سینما برای فیلمساز مولف به سه کلید واژه مهم وابسته بود: «عشق، رفاقت و ناموس»
برای شناخت او نه فقط به فیلمها بلکه باید به نوشتههایش بیشتر مراجعه کرد. به همان جملات معروف کتابهایش؛ به جایی که «قاضی» به «درگزینی» در «حسد، بر زندگی عین القضاه» میگوید: «من برای پیشکش به عشق، حتی نفسی متظاهر به شما ندارم»