مرجان فاطمی | چند ماه پیش وقتی فیلم «رها» به کارگردانی حسام فرهمند در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، برخی به تلخی بیش از حد آن گلایه کردند و برخی دیگر انگ سیاهنمایی به آن زدند. آن موقع این سوال زیاد مطرح میشد که واقعا ممکن است در جامعهای زندگی کنیم که خانوادهای برای خرید یک لپتاپ نابود شود و دختری بهخاطر سرقت لپتاپش به قتل برسد؟ 24 بهمن، یعنی درست دو روز بعد از اختتامیه جشنواره فجر، امیرمحمد خالقی، پسر دانشجوی 19 ساله هنگام برگشتن به خوابگاه برای سرقت لپتاپش توسط دو سارق موتورسوار به قتل رسید و «رها» مابهازایی واقعی پیدا کرد؛ مابهازایی تلخ اما غیرقابل انکار. حالا اما در فاصله کوتاه، با اتفاقی تلختر در جامعه مواجه شدهایم. اینبار با دختری مواجهیم که برای بازگشت به خانهاش سوار یک تاکسی اینترنتی شده و صرفا به خاطر داشتن یک گوشی موبایل به قتل رسیده است. اگر فیلمی مثل «رها» اغراقشده به نظر میرسد و به سیاهنمایی محکوم میشود، باید برای قتل یک دختر جوان به بهانه سرقت گوشی موبایلش آنهم در یک مکان امن چه نامی بگذاریم؟

1) در دهه هفتاد زمانی که کیانوش عیاری فیلم سینمایی «آبادانیها» را با اقتباس از فیلم «دزد دوچرخه» ویتوریو دسیکا ساخت، عدهای معتقد بودند عیاری تهران را نا امن و تیره نشان داده است. داستان از این قرار بود که ماشین یک مهاجر جنگی در تهران ربوده میشد؛ ماشینی که تنها دارایی این خانواده بود. مرد با پسرش شروع به جستجو میکرد و در مسیر این جستجو با زندگی مردمی روبهرو میشدند که اوضاعی چندمرتبه بدتر از آنها داشتند. آن زمان کیانوش عیاری معتقد بود «آبادانیها» نه تنها سیاهنمایی نیست که اتفاقا در زمانهای ساخته شده که این موارد به وفور یافت میشده است و حرفش کاملا صحیح بود. «آبادانیها» بهصورت محدود اکران شد، به وضوع مورد بیمهری قرار گرفت، تبلیغاتی نداشت و خیلیها نفهمیدند چنین فیلمی هم اکران شده است فقط به این دلیل که معتقد بودند در شهرهای بزرگ چنین اتفاقهایی رخ نمیدهد.

2) اگر در دهه شصت و هفتاد، مثل فیلمهای «زرد قناری» یا «آبادانیها»، زندگی مردم طبقه متوسط با از دست رفتن یک زمین، خانه یا ماشین، به خطر میافتاد یا به نابودی کشیده میشد، حالا اما اوضاع اقتصادی مردم جامعه به جایی رسیده است به خاطر دزدی لپتاپ و تلفن همراهشان با آسیبهای جدی مواجه میشوند. در فیلم «رها» به کارگردانی حسام فرهمند، لپتاپ دختر جوان یک خانواده به سرقت میرود. پدر خانواده توانایی مالی خرید یک لپتاپ جدید را ندارد و دختر تصمیم میگیرد موهایش را به قیمت 15 میلیون تومان بفروشد تا لپتاپ بخرد. قیمت لپتاپ اما بالاتر از اینهاست. پدر خانواده برای اینکه شرمنده نشود، لپتاپی دستدوم میخرد. چند وقت بعد پای پلیس و ماجرای قتل یک دختر دیگر به خاطر سرقت لپتاپ به میان میآید و مدام بحرانهای جدیدی پیرامون این لپتاپ شکل میگیرد. حجم اتفاقهای تلخ فیلم بهقدری بالاست که خیلیها بعد از تماشای آن نوشته بودند از این حجم تلخی نفسشان بالا نمیآید. این تلخی اما خیلی زود به واقعیت تبدیل شد و امیرحسین خالقی، پسر جوان 19 ساله به دست زورگیرانی که میخواستند لپتاپش را بدزدند به قتل رسید، تا این تلخی از سینما بیرون بیاید و در واقعیت دل مردم را به درد بیاورد.

3) این اواخر در فیلمها و سریالها بارها و بارها شاهد آثاری بودهایم که در آنها یک دختر کاملا بیگناه به قتل رسیده است. دو نمونه مشهور، سریال «پوست شیر» و فیلم سینمایی «بیبدن» است. در هردو آنها ربوده شدن و قتل یک دختر، محور اصلی درام بود. در «پوست شیر» شخصیت نعیم برای پیدا کردن دخترش روزها و شبها میجنگید و حتی نمیتوانست منتظر اقدامات پلیس بایستد. در «بیبدن» زندگی خانواده دختر، بعد از روزها بیخبری به نابودی کشیده میشد. جستجو برای پیدا کردن دختر، همه را تحتتاثیر قرار میداد و در نهایت مواجه شدن با قتل آنها، نفس مخاطبان را بند میآورد. درست مثل خبر گم شدن الهه حسیننژاد که همه را تحتتاثیر قرار داد و تلاش و تقلا برای یافتن ردپایی از او، چند روز ادامه داشت. همه به نحوی تلاش کردند نشانی از او بیابند و حالا که ماجرای قتل این دختر جوان فاش شده، نفس همه بند آمده است. اینبار دیگر با یک فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی روبهرو نیستیم که به بهانه تلخی آن از سالن بیرون بیاییم یا دکمه پاور کنترل را بزنیم. ماجرا قتل واقعی یک دختر است؛ دختری که صرفا به خاطر سرقت گوشی موبایلش چنین درد و رنجی را متحمل شده و هیچکس به فریادش نرسیده است. گوشی موبایلی که هرچقدر هم گرانقیمت باشد با جان یک انسان برابری نمیکند. این تلخترین و ترسناکترین خبر این روزهاست؛ یک تلخی و سیاهی واقعی که دیگر نامش سیاهنمایی نیست.