مرجان فاطمی | 14 تیرماه، سالروز درگذشت زندهیاد عباس کیارستمی است؛ کارگردانی که بارها از ارزش جنگیدن برای زندگی گفته است و بخش مهمی از آثارش در ستایش ماندن و ادامه دادن است. به اهمیت زندگی و تداوم آن حتی در بدترین و سختترین شرایط ممکن پرداخته و تلاش کرده است حتی در در ویرانیها و خرابیها هم با جزئیاتی ارزشمند، به دنبال یافتن معنایی برای زندگی باشد. او بارها و بارها در آثارش از ارزشهای پنهان نهفته در دل لحظات عادی روزمره صحبت به میان آورده و معتقد است شاید حتی در طعم یک توت یا گیلاس بتوان بهانهای برای زندگی پیدا کرد. مرور مفهوم زندگی در آثار این کارگردان فقید، آنهم در این روزهای پس از جنگ تحمیلی، که خیلی از ما مواجهه با مسئله ویرانی را تجربه کردهایم، خالی از لطف نیست.
به گزارش فیلمنیوز، عباس کیارستمی هم در فیلمها و هم در صحبتهایش همواره از اهمیت زندگی گفته است و با تمرکز روی زندگی کودکان، روستاییان و زیباییهای طبیعت، بارها روی این مسئله تاکید کرده است که زندگی ارزش جنگیدن دارد و به کوچکترین جزئیاتی برای ماندن و ادامه دادن میتوان امیدوار بود. به بهانه سالروز درگذشت این هنرمند محبوب، نگاهی داریم به مفهوم زندگی در آثار مهم او.
خانه دوست کجاست | 1368

در فیلم «خانه دوست کجاست»، کیارستمی زندگی را در دل یک روستا از نقطهنظر یک کودک روایت میکند. کودکی به نام احمد که میفهمد با ننوشتن مشق شب، زندگی دوستش به خطر میافتد و نظم زندگی بهم میریزد. او از ترس تنبیه شدن دوستش به کمک او میشتابد و با این عمل نوعدوستانه، سعی میکند آرامش را به زندگی دوست برگرداند. در این راه بارها با ناامیدی روبهرو میشود اما دست از تلاش برنمیدارد. مدام در مسیر به بزرگترهایی برمیخورد که میخواهند به نحوی او را از رسیدن به مقصد دور کنند یا تلاشش را بینتیجه جلوه دهند اما هیچیک از این موارد، باعث نمیشود تسلیم شود و از هر راهی که هست، دنبال رسیدن به نتیجه میگردد.
زندگی و دیگر هیچ | 1370

در فیلم «زندگی و دیگر هیچ»، عباس کیارستمی تلاش مردم زلزلهزده رودبار را در معنا بخشیدن به زندگی در دل ویرانیها میستاید. در این فیلم چند روز بعد از زلزله رودبار، کارگردانی به همراه پسرش راهی روستای «کوکر» میشود تا به دنبال بازیگر فیلم «خانه دوست کجاست» بگردد. در طول مسیر با زندگی مردمی روبهرو میشود که زلزله کل خانوادهشان را نابود کرده، خانههایشان را ریخته و عزیزانشان را گرفته اما کماکان زندگی برایشان ادامه دارد. همهجا ویران شده اما هنوز گلدانها روی ایوانها هستند، زنان رخت میشویند و نگران ترک خوردن حباب یک چراغ نفتی هستند. در این فیلم با دامادی روبهرو میشویم که یک روز بعد از زلزله، آنهم در شرایطی که هفتاد نفر از فامیلش مردهاند، کتوشلوار دامادی پوشیده و ازدواج کرده و معتقد است که شاید باز هم زلزله بیاید و وقت کوتاه است. مردم زلزلهزده در چادر زندگی میکنند و سرپناهی ندارند اما نمیخواهند تماشای فوتبال جامجهانی را از دست بدهند. کارگردان از پسری که درحال نصب آنتن است میپرسد وسط اینهمه مرگومیر فوتبال دیدن درست است؟ و او جواب میدهد که خواهرش مرده اما جامجهانی هر چهارسال یکبار است و مگر کار دیگری از دستشان برمیآید؟ جذابترین جمله را در این فیلم از زبان یک پیرمرد میشنویم که میگوید: «آدم تا وقتی نمیرد، ارزش زندگی را نمیفهمد.» و تکتک آنها مرگ را با تمام وجود درک کردهاند.
زیر درختان زیتون | 1372

کیارستمی در «زیر درختان زیتون»، بار دیگر مفهوم زندگی را در میان خرابیها جستجو میکند. اینبار معنای اصلی، جریان داشتن عشق در همه شرایط است. شخصیت حسین، پسری که سالهاست به طاهره علاقهمند است، حالا که زندگی همه ویران شده تلاش میکند عشقش را به طاهره نشان دهد و تسلیم شرایط نمیشود. او مدام پس زده میشود و در مواجهه با بیمهری قرار میگیرد اما دستبردار نیست و ادامه میدهد. در پسزمینه این عشق، شاهد ساختوساز خانههای جدید مردم زلزلهزده هستیم. انگار آنها هم مثل حسین در تلاش برای بنا کردن آیندهای بهتر هستند. نکته مهم اینکه کیارستمی در این فیلم هم مثل «زندگی و دیگر هیچ»، از طبیعت برای نمایش استقامت در راه زندگی استفاده کرده است. درختان زیتون در این فیلم نماد زندگی هستند؛ درختانی که حتی پس از زلزله ثمر دادهاند و عادت زندگی فراموششان نشده است.
طعم گیلاس | 1376

فیلم «طعم گیلاس» به کارگردانی عباس کیارستمی، بهطور مستقیم در رابطه با مفهوم زندگی است. مردی تصمیم به خودکشی میگیرد و به دنبال کسی میگردد که پس از مرگ او را دفن کند. او در مسیرش مدام با آدمهای مختلف روبهرو میشود که هرکدام برای ادامه زندگی بهانهای دارند؛ بهانههایی حتی بسیار کوچک که شاید نشود فکرش را کرد. سرباز کرد که از سربازی فرار کرده، نگران آینده است و به چگونگی حل مشکلات فکر میکند. طلبه افغان به خاطر اعتقادات بالایش خودکشی را حرام میداند و معتقد است زندگی، نعمتی است که خدا به ما داده است و پیرمرد موزهدار با تعریف داستانی از خودکشی خودش، طعم شیرین یک توت را تنها عاملی برای ادامه زندگی میداند. دیالوگ «آیا یه توت مارو نجات داد.» به نقطهعطف اصلی فیلم تبدیل میشود و معنای کل فیلم در همین نقطه شکل میگیرد. کیارستمی پایان فیلم را به سمتی میبرد مخاطبان نمیتوانند درباره پایان آن قضاوتی داشته باشند. کیارستمی به مخاطبانش یادآوری میکند که درحال تماشای یک فیلم بودهاند و زندگی واقعی در جریان است.
باد ما را خواهد برد | 1378

در فیلم «باد ما را خواهد برد» هم تمرکز اصلی روی مفهوم جریان داشتن زندگی در کنار مرگ است. گروهی از فیلمسازان برای تصویربرداری از یک مراسم خاکسپاری در روستایی دورافتاده منتظر مرگ زنی کهنسال هستند. اما مرگ به تأخیر میافتد و زندگی روزمره روستا با تمام جزئیاتش ادامه پیدا میکند. کیارستمی در این فیلم ریتم کند زندگی در روستا را مقابل عجله و بیقراری شخصیت اصلی فیلم قرار میدهد. او مدام نگران از دست رفتن زمان است و از انتظار کلافه میشود اما علیرغم انتظار کشنده او، زندگی خارج از کنترل و برنامهریزی آنها با ریتم خودش پیش میرود. مردم روستا با آرامش روزمرهشان را پی میگیرند و زن کهنسال در همین ریتم کند زندگی، روز را به شب میرساند و با تمام وجود از باقیمانده عمرش بهره میبرد. کیارستمی اینبار هم با تمرکز روی جزئیات زندگی روستاییان، مناظر طبیعت و آرامش آنها بر دائمی بودن روند زندگی اشاره میکند و تاکیدش روی اهمیت لحظه حال و پذیرش هستی است.