محمد صابری | اهدای جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن به فیلم «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی یکی از غافلگیرکنندهترین و پرواکنشترین اتفاقات سینمایی تا به اینجای سال جدید بوده است؛ جایزهای که بخش زیادی از واکنشهای مثبت و منفی نسبت به آن، برای پیگیران اخبار سینمای ایران در دهههای گذشته، مطابق با کلیشههایی از پیش آماده بود و برخلاف اصل اهدای جایزه، کاملا قابل پیشبینی بود؛ اما واقعا نسبت ما و این جایزه چیست؟
1) اهدای جایزهای معتبر به یک فیلم سینمایی، برای نماینده هر کشوری میتواند سینمادوستان آن کشور را به ذوق بیاورد و حتی گاهی به معنای واقعی کلمه زمینهساز تجربه جمعی برای یک «افتخار ملی» میشود. تجربه حضور برخی فیلمسازان ایرانی در رویدادهای بینالمللی اما سالهاست که نسبتی با مقدمه و موخره این گزاره ندارد؛ یعنی نه نسبتی مستقیم و تعریفشده با کلیت سینمای ایران داشتهاند که بتوان بهراحتی درباره نمایندگی آنها نظر قطعی داد و نه طبیعتا واکنشها نسبت به آنها سروشکلی مردمی پیدا کرده است.در دوره اخیر جشنواره فیلم کن، برای نخستینبار در تاریخ برگزاری این رویداد، دو فیلمساز ایرانی موفق به راهیابی به مسابقه اصلی شدند؛ یکی سعید روستایی با فیلم «زن و بچه» و دیگری جعفر پناهی با فیلم «یک تصادف ساده». یکی بعد از رونمایی با واکنشهای متوسطی مواجه شد و از ترکیب جوایز نهایی هم سهمی نداشت و دیگری موفق به شکار اصلیترین جایزه جشنواره یعنی نخل طلای کن شد. درباره سعید روستایی و دومین تجربه حضور رسمیاش در جشنواره کن و حواشی مرتبط با آن میتوان در فضایی دیگر نکاتی را مطرح کرد اما این نوشته درباره فیلم دوم است. فیلمی که اهمیت اهدای جایزه نخل طلا به آن به اندازهای بود که نمیشد نسبت به آن بیتفاوت بود. هرچند به استناد واکنشهایی که در دو روز اخیر شاهد بودهایم، گویی مخالفان فیلم بیشتر متوجه این اهمیت شدهاند!

2) فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» به کارگردانی جعفر پناهی، نه بهعنوان نماینده سینمای ایران که بهعنوان محصول یک شرکت فیلمسازی مستقر در پاریس که پیشتر سابقه سرمایهگذاری روی فیلم تحسینشده «آناتومی یک سقوط» را هم در کارنامه خود داشته، به تولید رسیده و متقاضی حضور در جشنواره کن شده است. تهیهکنندگان فیلم هم ایرانی نیستند و پخش بینالمللی آن را هم شرکت معتبر «ممنتو» در فرانسه که پیشتر توزیع آثاری از اصغر فرهادی را هم در کارنامه داشته برعهده گرفته است. طبق اخبار منتشرشده فیلم مراحل تصویربرداری را بهصورت چراغخاموش و در ایران سپری کرده و مراحل پستولید آن در فرانسه به سرانجام رسیده است. اینها گزارههایی خبری است که اطلاع از آنها برای تعریف نسبت فیلم تازه جعفر پناهی با کلیتی که به نام «سینمای ایران» میشناسیم، ضروری است. البته این نسبت سویه مهم دیگری هم دارد که نمیتوان نادیده گرفت و آن اینکه فارغ از فرآیند سرمایهگذاری و تولید، فیلم داستانی مرتبط با ایران دارد و اتفاقا دست روی سوژهای ملتهب درباره وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران طی یک دهه اخیر گذاشته است.
3) اما فیلم «یک تصادف ساده» محصول هر کشوری که باشد و هر تردیدی که بخواهیم درباره نسبت آن با سینمای ایران وارد کنیم، قطعا نمیتوان تردید داشت که جعفر پناهی یک سینماگر ایرانی است. کارگردانی که اتفاقا در سالهای آغاز مشق فیلمسازی، در همکاری با صداوسیما توانست فیلم تحسینشده «بادکنک سفید» را برای نمایندگی سینمای ایران در رویدادهای معتبر جهانی کارگردانی کند و اتفاقا در همین جشنواره کن هم جایزه دوربین زرین را برای همین فیلم شکار کرد. او در ادامه مسیر فیلمسازی خود هم تا به امروز و فارغ از فرازوفرودی که در کیفیت آثارش داشته جوایز متعددی را به نام خود ثبت کرده است. او پیش از نخل طلای کن، برای فیلم «دایره» شیر طلای ونیز و برای فیلم «تاکسی» خرس طلای برلین را گرفته بود تا حالا یکی از معدود چهرههای سینمای جهان باشد که سه جایزه اصلی از سه جشنواره سینمایی سطح اول اروپا را در ویترین افتخارات خود دارد. قطعا بهعنوان سینمادوستان ایرانی میتوانیم به این دستاورد برای یک فیلمساز ایرانی مفتخر باشیم و عجیب است که برخی میخواهند همین بدیهیات را هم نادیده بگیرند.

4) نخل طلایی که هیأت داوران جشنواره کن به جعفر پناهی اهدا کرد آیا صرفا متکی بر ارزشهای سینمایی فیلم تازه او بوده است؟ آیا حضور چهرهای چون ژولیت بینوش در رأس این هیأت داوران که ارتباط صمیمانه و نزدیکی با زندهیاد کیارستمی داشته و به همین واسطه بارها درباره علاقهاش به فیلمسازان ایرانی اظهارنظر داشته در اعطای این جایزه دخیل نبوده است؟ آیا خبرهای فرامتنی درباره فرآیند ساخت فیلم «یک تصادف ساده» در سایه محدودیتهای قانونی و قضایی برای عواملش تأثیری روی آرای داوران نداشته است؟ از نگاه یک ناظر بیرونی، آیا تازهترین ساخته کارگردانی که مدتی پیشتر بهواسطه کنشهای سیاسیاش در کشور خود در زندان بوده و حالا با فیلمی بهاصطلاح زیرزمینی خود را به یک رویداد معتبر بینالمللی رسانده است، فینفسه شایسته توجه نیست؟ دقت کنید که هنوز صحبتی از «سیاست» نکردهایم اما پاسخ به همه سوالات بالا تقریبا واضح است! حالا اگر چاشنی سیاست را هم دخیل کنیم، پاسخها هم کمی روشنتر میشود. بله، اهداکنندگان نخل طلای کن، هیچگاه نمیتوانند و مهمتر از آن نمیخواهند که چشم بر دنیای سیاست ببندند، کمااینکه اهداکنندگان سیمرغ بلورین فجر هم هیچگاه نتوانسته و نخواستهاند! پس جدال و یقهگیری برای اثبات یا رد این گزاره که اهدای نخل طلا به «یک تصادف ساده» علاوهبر اهمیت سینماییای که به آن اشاره کردیم، یک واکنش سیاسی هم بوده، از اساس به بیراهه رفتن است! شانس این فیلم برای دریافت چنین جایزهای، در یک مختصات سیاسی متفاوت، قطعا حداقلی و حتی نزدیک به صفر بود.
5) و اما فیلم «یک تصادف ساده»؛ طبیعتا هنوز فیلم را ندیدهایم. جعفر پناهی سالهاست که جنس خاصی از فیلمسازی را در پیش گرفته که خروجیاش میتواند برای خیلی از سینمادوستان جذاب نباشد. کمااینکه واکنشها نسبت به فیلمهای اخیرش از سوی منتقدان ایرانی، چندان با تحسینهای اغراقآمیز همراه نبوده است. «خرس نیست» به نسبت دیگر فیلمهای یک دهه اخیر پناهی، ساختار و روایتی سینماییتر دارد اما باقی آثارش به سختی توانستهاند از سایه سنگین محتوازدگی، سر سلامت به در ببرند! پناهی فیلمسازی معترض است که متأسفانه جنبه اعتراضیاش اغلب بر فیلمسازیاش غلبه داشته و به همین دلیل به سختی میتوان پذیرفت که داوران کن، مسحور ارزشهای سینمایی «یک تصادف ساده» شده باشند. بهخصوص که به استناد بریده دو دقیقهای فیلم که همزمان با جشنواره کن در فضای مجازی منتشر شد، این فیلم لااقل در زمینه بازیگری و دیالوگنویسی، مشکلات جدی دارد که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. با همه اینها برای نظر نهایی درباره فیلم باید منتظر انتشار نسخه کامل آن بمانیم. آن زمان میتوان جدیتر در نقد مختصات فنی و محتوایی «یک تصادف ساده» نوشت و حتی بیرحمانه آن را نقد کرد، بدون اینکه بخواهیم دیگران را برای «یک افتخار ساده» محکوم کنیم!