یکی از ویژگیهای مشترک جذاب در بسیاری از سریالهای پلیسی تلویزیون و شبکه نمایش خانگی این است که کارآگاهها یا بازپرسهای پروندههای جنایی، معمولا مجردند. یا زن و بچهای ندارند، یا همسرانشان را در حادثهای از دست دادهاند و با فرزندشان زندگی میکنند. علت ماجرا شاید به این برمیگردد که آنها اکثرا افرادی زخمخوردهاند و خوب میتوانند موقعیت خانواده قربانیها را درک کنند یا اینکه در نبود همسر، آنها زمان بیشتری برای رسیدگی به پروندهها دارند. البته این مختص به کارآگاههای ایرانی نیست. در سریالهای مطرح پلیسی کشورهای دیگر هم این مسئله دیده میشود. این روزها در دو سریال «برتا؛ داستان یک اسلحه» و «محکوم»، بار دیگر با بازپرسهایی تنها مواجهیم.
به گزارش فیلمنیوز، تعداد کارآگاهها و بازپرسهایی که به نحوی تنها هستند در سریالهای مختلف بیشتر از اینهاست. مثلا در سریال «ازازیل» کاراکتر بهروز شریفی با بازی پیمان معادی هم تنها بود یا مثلا در سریال «لیسانسهها» با شخصیت جناب سروان با بازی بهنام تشکر روبهرو بودیم که همسری نداشت و … سعی کردهایم در این پرونده صرفا به مهمترین و ماندگارترین آثار پلیسی نگاهی داشته باشیم.
کارآگاه علوی | کارآگاه علوی | حسن هدایت | 1375

شخصیت کارآگاه علوی، در فصل اول این سریال مامور اداره تامینات بود و بین سالهای 1308 تا 1314 فعالیت میکرد. حیطه فعالیتش بررسی قتلهایی بود که در دوره پهلوی اول انجام میشد و نقاب از چهره قدرتطلبان دوره رضاخان برمیداشت. تمرکز اصلی ماجراهای هر اپیزود روی پروندهای بود که باید پیش میبرد به همین دلیل هم صحبت زیادی درباره خانوادهاش نمیشد. مثلا در قسمتی میشنیدیم که میگفت دخترانش به سینما رفتن علاقه دارند یا در حد یک تماس تلفنی چیزی دربارهشان میشنیدیم اما در صحنه ظاهر نمیشدند. در فصل دوم سریال که با بازگشت کارآگاه علوی از تبعید آغاز میشد، باز هم اطلاعاتی درباره خانوادهاش نمیداد. درواقع حسن هدایت صرفا روی فعالیتهای او به عنوان یک کارآگاه تمرکز کرده بود و زندگی خانوادگیاش در فعالیت حرفهایاش دخیل نمیشد.
سرگرد اوصیا | سرنخ | کیومرث پوراحمد | 1375

یکی از جذابترین و به یادماندنیترین بازپرسهای پرونده که در سریالها به یاد داریم، سرگرد اوصیا با بازی جهانبخش سلطانی بود. اوصیا هم تنها بود و با مادرش زندگی میکرد. دلیلش هم این بود که همسرش گمان میکرد او در پیدا کردن قاتل پدرش کوتاهی کرده و دیگر نمیخواست کنارش زندگی کند. اوصیا هم ترجیح میداد انتقالی بگیرد و به تهران بیاید تا کنار مادرش زندگی کند. همراهی اوصیا با مادرش با بازی پرویندخت یزدانیان، موقعیتهای جذاب زیادی به سریال اضافه کرده بود. خانمجان به خاطر نزدیکی با پسرش و ارتباط زیادی که با پروندههای جنایی داشت برای خودش به یکپا کارآگاه تبدیل شده بود. مدام جوانب قتلها را بررسی میکرد و گهگاه به سرنخهایی میرسید که خود اوصیا نتوانسته بود به آنها فکر کند. نکته جالب اینکه پلیسبازی و یافتن پاسخ معما برایش به یک امر مهم تبدیل شده بود و بخشی از زندگیاش را درگیر کرده بود. مدام با پسرش تماس میگرفت و شبها سر شام با جدیت او را در بحثهای مربوط به پروندهها همراهی میکرد.
یونس بهگر| پلیس جوان | سیروس مقدم | 1380

یونس بهگر با بازی شهاب حسینی در سریال «پلیس جوان» هم تنها بود. البته ماجرا از این قرار بود که با دخترعمویش نیلوفر نامزد شده بود اما نیلوفر در مقطعی غیب شده و حتی نشانی منزل و محل کارش را هم از یونس پنهان کرده بود. در ادامه میفهمیدیم که در زندگی نیلوفر راز بزرگی وجود دارد. یونس مدام در تکاپو بود تا ردی از او پیدا کند و نهایتا نیلوفر باز میگشت و میگفت تمایلی ندارد رابطهشان را مثل قبل ادامه دهد. او از بیماریاش حرف میزد و اینکه فاصله زیادی تا مرگ ندارد. این مسئله باعث شده بود که یونس تمام مدت طول سریال همراه با مادرش زندگی کند و در پایان هم با مرگ نیلوفر، یونس از تهران به جنوب میرود تا آنجا خدمت کند.
شمسی | کارآگاه شمسی و دستیارش مادام | مرضیه برومند | 1380

درست است که کارآگاه شمسی را در سریال کمدی مرضیه برومند نمیتوان نمونه واقعی یک بازپرس یا کارآگاه به حساب آورد اما نکته جالب اینجاست که او تنها کارآگاه زن سریالهای ایرانی است و حتی او هم همسری نداشت. شمسی علاقه زیادی به فیلمها و رمانهای پلیسی داشت و با همین شم کارآگاهی، مشکلات اهالی محله را حل میکرد. با وجود اینکه سنش بالا رفته بود اما نمیخواست بپذیرد یک گوشهای بنشیند و فقط بافتنی ببافد. ذهن جستجوگر و خلاقی داشت و فکر میکرد پشت هر مسئلهی کوچکی اتفاق مهمی نهفته است. اهالی محله هم به او باور داشتند و خیلی وقتها حتی قبل از اینکه سراغ پلیس بروند از شمسی کمک میخواستند. شمسی مثل کاراگاههای واقعی، ریزترین سرنخها را داخل دفترچهاش مینوشت و معماها را همراه با مادام که همخانهاش بود حل میکرد. شمسی با آن بارانی طوسی رنگ بلند و چتری که حتی روزهای آفتابی هم دست میگرفت و عینکی که صرفا به خاطر تبدیل شدن به یک کارآگاه واقعی به چشم میزد کارآگاهی بامزه بود که هنوز بعد از دو دهه از ذهنمان بیرون نرفته است.
کاوه کیهان | نوار زرد | پوریا آذربایجانی | 1396

کاراکتر کاوه کیهان که در فصل اول «نوار زرد» امیر آقایی آن را بازی کرد و در فصل دوم به بانیپال شومون رسید، مردی تنهاست. کاوه کیهان مدتها به دلیل ماموریت کاری که داشته، در بم زندگی میکرده و زمان زلزله بم به همراه همسرش رعنا در آنجا بوده است. کاوه در همان زلزله همسرش رعنا را از دست داده و سالها سوگوار او بوده است. تا اینکه در جریان سریال، خبری به دست او میرسد که نشان میدهد رعنا از زلزله جان سالم به در برده است. او مدتها تلاش میکند تا رعنا را پیدا کند و در همین بین درگیر پروندههای مختلف کاریاش هم میشود. درواقع ما در اپیزودهای سریال، با پروندههای مختلفی مواجه میشدیم و ماجرای جستجوی رعنا هم در طول این مسیر جریان داشت.
محب مشکات | پوست شیر | جمشید محمودی | 1401

محب مشکات با بازی شهاب حسینی در سریال «پوست شیر»، نقش پلیسی تنها و مغموم را داشت که به خاطر رسیدگی به پرونده یک قاتل زنجیرهای دخترش را از دست داده و هنوز خودش را مقصر مرگ او میدانست. همسر مشکات به خاطر این مسئله از او جدا شده بود و او دیگر نمیتوانست به زندگی معمولیاش بازگردد و بار دیگر فعالیتش را به عنوان یک بازپرس سر بگیرد. محب از زندگی، خدا و شغلی که داشت، خشمی عمیق به دل گرفته و نمیتوانست دنیا را بدون حضور دخترش تحمل کند. با این حال زمانی که میدید کاراکتر نعیم برای پیدا کردن دخترش خودش را به آب و آتش میزند، نمیتوانست بیتفاوت بماند. به خاطر دخترش هم که شده برمیگشت و بار دیگر با نعیم برای کشف راز ربوده شدن ساحل همراهی میکرد.
امیرعلی طلوعی | خونسرد | امیرحسین ترابی | 1401

در سریال «خونسرد» به کارگردانی امیرحسین ترابی، تمرکز اصلی روی کاراکتر کسرا با بازی امیر آقایی بود اما امیرعلی طلوعی با بازی شهرام حقیقتدوست هم در جایگاه بازپرس، نقش پررنگی داشت. کسرا و امیرعلی دوستان دوران کودکی بودند و رابطهشان هنوز هم خیلی پررنگ بود. به نحوی که امیرعلی در مراسم خصوصی تولد کسرا هم حضور پیدا میکرد. امیرعلی شباهتی به کلیشههای رایج پلیس در سریالها و فیلمهای ایرانی نداشت. مرد تنهایی بود که در ادامه مشخص میشد به خاطر علاقهاش به خواهر کسرا وارد رابطه دیگری نشده است. او به وظیفهاش عمل میکرد و در عینحال روابط عاشقانهاش را هم با خواهر کسرا پیش میبرد با این حال در نقطه پایان سریال، وظیفه را به دوستی ارجح میدانست و راضی نمیشد از کسرا بگذرد.
حامد کیانی | بازنده | امین حسینپور | 1403

در سریال «بازنده» به کارگردانی امین حسینپور، حامد کیانی با بازی علیرضا کمالی به عنوان بازپرس پرونده ربوده شدن دختر کاوه و ارغوان معرفی میشود. سرگرد کیانی تنها، غمگین و جدی است. در همان قسمت ابتدایی مشخص میشود که در زندگی شخصیاش مشکل دارد. در یک تصادف باعث واژگون شدن ماشین و مرگ دخترش شده و همسرش بعد از این واقعه دیگر نمیتواند به زندگی کنار او ادامه دهد و به دنبال جدایی است. بالای یکی ازگوشهایش ردی از یک زخم قدیمی هم دیده میشود که به نظر میرسد متناسب با همان تصادف خانوادگی است. او در پرونده قبلیاش شکست خورده و حس یک مرد بازنده را دارد. به همین دلیل هم میخواهد هرطور شده پرونده گم شدن بچه را با موفقیت به سرانجام برساند. از این رو تمام مدت درگیر حل این معماست.
ادیب فروتن | محکوم | سیامک مردانه | 1404

در سریال «محکوم» که این روزها در حال انتشار از پلتفرم فیلیمو است، ادیب فروتن، با بازی پژمان جمشیدی، بازپرس پرونده مهیار است. او سابقه آشنایی قبلی با نسرین دارد و درواقع با او همکار است. به همین دلیل هم وقتی پای پرونده پسر نسرین به میان میآید، فروتن مدام پیگری میکند و حتی با وجود اینکه میداند اشتباه است اما همراه با نسرین برای کشف رازهایی درباره پرونده پسرش همراه میشود. این تلاش و پیگیری فروتن ابتدا شکل همکاری دارد اما از یک جایی به بعد شکل دیگری به خود میگیرد تا جایی که با تذکر مافوقش روبهرو میشود. خود ادیب فروتن هم به یکی از همکارهایش میگوید که نمیداند چطور باید به او ابراز علاقه کند. اینجاست که میفهمیم ماجرا از یک همکاری فراتر است و فروتن درواقع به نسرین علاقه دارد. با این اوصاف، کاراکتر فروتن در «محکوم» هم مردی تنهاست که به دنبال ایجاد رابطه جدید است.
یونس | برتا داستان یک اسلحه | امیرحسین ترابی | 1404

در سریال «برتا؛ داستان یک اسلحه»، شخصیت اصلی بازپرسی به نام یونس است؛ مردی که بهتازگی همسرش را در یک تصادف از دست داده و با پسر نوجوانش زندگی میکند. او رابطه عاشقانهای با همسرش داشته و همین حالا هم مدام او را در تصوراتش میبیند و مدام با او حرف میزند. از آنجایی که شبی برای رساندن همسرش به بیمارستان برای زایمان تصادف کرده، نمیتواند با واقعیت مرگ همسر و نوزاد درون شکمش کنار بیاید و به لحاظ روانی مدام این صحنه را به خاطر میآورد. او آنقدر خودش را درگیر پروندههای متعدد کرده است که به اندازه کافی برای پسرش وقت ندارد و حتی وقتی به او قول صبحانه میدهد هم به خاطر پرونده جدیدی که از او میخواهند پیگرش باشد نمیتواند به آن برسد. با این حال گمان میکند پسرش توجهی به او ندارد. پسرش تنهاست و از این تنهایی به خانم سنبالای همسایه اعتماد میکند.





