مرضیه برومند در «شهرک کلیله و دمنه» روی سوژهای دست گذاشته که پیشتر در آثاری مثل «قصههای تابهتا» و «آبپریا» روی آن تمرکز کرده بود.
در قسمت اول «شهرک کلیله و دمنه» با دو آهو به نام ختن و خمار روبهرو هستیم که از محل زندگیشان که جایی خوش آبوهوا به نام «دشت ناز» است به شهر میآیند تا زندگی جدیدی را تجربه کنند. ختن، از همان ابتدا دلش به مهاجرت نیست و مدام از جذابتهای دشت ناز میگوید. دشتی که آسمانش صاف و آبی، شبهایش مهتابی و روزهایش آفتابی است. آنها با تجربه شیرینی که از زندگی در آن دشت دارند به شهر میآیند و با مظاهر زندگی شهرنشینی و معضلات مختلف روبهرو میشوند. ختن مدام از شرایط گلایه میکند و از خمار میخواهد به شهر خودشان برگردند اما نهایتا به زندگی در این شهر تن میدهد.
برومند سالها قبل در مجموعه «قصههای تابهتا» هم شخصیت زیزیگولو را از سرزمینی درون قصهها به نام «باغ همیشه بهار» به شهر آورده بود. زیزیگولو موجودی خیالی بود که همراه سایر تابهتاها در باغ همیشه بهار زندگی میکرد و هیچ تصوری از زندگی در شهر و ماندن کنار آدمها نداشت. اصل و اساس داستان روی همین محور پیش میرفت و هربار زیزیگولو با یکی از مظاهر زندگی شهرنشینی و رفتاری عجیب از آدمها مواجه میشد و سعی میکرد گرهی از زندگی آنها باز کند و آنها را به آرزوهایشان برساند. تفاوت طرز فکر زیزیگولو و سادگی و صمیمیت او در مواجهه آدمها، تضاد جالبی را شکل داده بود.
دور ماندن از زندگی شیرین در طبیعت به واسطه گسترش شهرها، موضوعی بود که برومند در «آبپریا» هم به آن پرداخته بود. در این سریال، سرزمین خوشآبوهوا و رویایی، همان زمین خودمان بود؛ زمینی که پیش از گسترش شهرها شکلوشمایلی دیگر داشت. برومند روی این مسئله تاکید میکرد که آدمها با رعایت نکردن اصول درست زندگی، طبیعت را از بین بردهاند و اگر کمک نکنیم، دیو خشکسالی همهچیز را نابود میکند.
«شهرک کلیله و دمنه» موضوع جدیدی ندارد اما برومند برای تاکید روی این دغدغه همیشگی، اینبار سراغ شهرکی مدرن به نام «شهرک کلیله و دمنه» رفته و از فرهنگ و معضلات زندگی شهرنشینی در شرایط فعلی صحبت به میان آورده است. از آدمهایی که صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند و جوانهایی که تمام زندگیشان در شبکههای اجتماعی میگذرد تا آلودگی هوا و قیمتهایی که هر روز عوض میشوند و …
برومند اینبار هم دو شخصیت اصلی سریالش (خمار و ختن) را افرادی ساده و زودباور معرفی میکند که مدام مورد تمسخر قرار میگیرند و همه یک جورهایی قصد سوءاستفاده از آنها را دارند. شخصیتهای ساده و دوست داشتنی که پیشتر در «قصههای تابهتا»، «هتل»، «کتابخانه هدهد» و … هم نمونههایش را شاهد بودیم. بخش مهمی از ظرافت آثار برومند به ساخت و پرداخت همین شخصیتهای ساده و تضادشان با محیط و افراد پیرامون برمیگشت و حالا مجددا شاهد چنین ظرافتهایی در «شهرک کلیله و دمنه» هم هستیم.
دیدگاهها 1