اوایل دهه هشتاد که صداوسیما مخاطبان زیادی داشت، مجری جوانی پا به تلویزیون گذاشت و با لحن و خندههای منحصر به فردش توانست طرفداران زیادی پیدا کند. در ابتدا نام «نیما» را برای خود برگزید و جلوی دوربین برنامههای نوجوانان میرفت. اما این مجری که به راحتی کلمات را پشت سر هم و بدون هیچ تپقی ادا میکرد، پس از مدتی به سینما رفت و با اولین فیلمهایش توانست مورد توجه قرار گیرد.
ابر در طول این سالها آنقدر در سینما و تئاتر موفق ظاهر شد و خود را ثابت کرد که حالا به بهانه اکران فیلم جدیدش «مسخره باز» میتوان به راحتی به پنج بازی ماندگار او در طول چهارده سال حضورش در سینما پرداخت.
«مسخره باز»
دانش آرایشگر یک آرایشگاه است که رویای بزرگی در سر دارد که روزی بزرگترین بازیگر جهان شود. او با این رویا شب را روز میکند؛ اما دوستان و همکارانش به سرکوب احساسات و رویاهای او میپردازند و کارهای او را مسخره بازی میدانند. نقش درونگرای ابر در فیلم همایون غنی زاده در کنار بازی اورکت سایر بازیگران آن، «مسخره باز» را تبدیل به اثری کرده که بسیاری از منتقدان را تحت تاثیر خود قرار داده است.
«من دیه گو مارادونا هستم»
نویسندهای که به طرز جنون آمیزی به دنبال نگارش و اتمام داستانش است. بازی ابر در فیلم بهرام توکلی شاید یکی از برون گرا ترین نقشهایی باشد که او در دهه نود بازی کرده است. با موهای تراشیده و در سرمای استخوان سوز و در یک ساختمان نیمه کاره به دنبال پایان بندی داستانش میگردد. ابر به خوبی هجوی که بهرام توکلی برای این نقش میخواست را ارائه داد؛ نه ذرهای کمتر، نه اندکی بیشتر!
«برف روی کاج ها»
هر بازیگری در سینما و تئاتر روش خاصی برای بازیهایش دارد، یکی با صدایش توجه تماشاگران را به خود جلب میکند و برخی با بازیهای زیرپوستی و عدهای هم با بروز احساساتشان قدرتشان در ایفای نقش را به رخ میکشند. صابر ابر هم از این قائده مسثتنی نیست؛ اما او برای بازی در اولین فیلم پیمان معادی تمامی تجربههای موفقش را کنار گذاشت و نقشی را بازی کرد که با تمامی بازیهایش متفاوت بود. مردی سرخوش که حتی در جلسهای که با حضور ساکنان محله برگزار میشود دست از شوخیهایش بر نمی دارد و خنده را بر لب مخاطب خاصش مینشاند. ابر با وجود نقش نسبتا کوتاهش توانست شیرینی خاصی را به داستان نسبتا تلخ «برف روی کاج ها» بیاورد.
برادری که در یک خانواده نقش پدر را هم ایفا میکند. از مشکلات مالی تا احساسی و خانوادگی بر سرش نازل میشود و او برای فرار از آنها به سالن سینما پناه میبرد. ابر در این فیلم بغض میکند، فریاد میکشد، از خانوادهاش گلایه میکند و حتی تا جایی پیش میرود که به مادرش پیشنهاد میکند که شبی با باز کردن شیر گاز آنها را از این دنیا خلاص کند. بازی زیرپوستی و بغضی که در صدایش نهفته است بسیاری از تماشاگران را تحت تاثیر قرار داد و باعث شد با نقش او هم ذات پنداری کنند.
«درباره الی»
یک سال پس از بازی در «دایره زنگی» پریسا بخت آور، سال 87 برای ایفای نقش در فیلم همسر این سینماگر جلوی دوربین رفت: «درباره الی» اصغر فرهادی! بازیاش در این فیلم کوتاه بود، اما تاثیر گذار! نامزد «الی» که با چشمهایی هاج و واج پا به داستان میگذرد و دنبال یک سوال است؟ چرا «الی» چیزی به او نگفت و به شمال رفت؟ چرا «الی» به دوستانش نگفت نامزد دارد؟ حتى اصغر فرهادی در فیلمش به این سوالها پاسخ نداد تا همچنان و حتی تا سالهای آینده بسیاری از تماشاگران به پاسخ این سوالها فکر کنند.