«بزنگاه» آخرین سریال تلویزیونی رضا عطاران است. سریالی که سال 1387 در زمان پخش با حواشی زیادی روبهرو شد و به جایی رسید که عطاران تصمیم گرفت عطای کار با تلویزیون را به لقایش ببخشد و همکاریاش را برای همیشه قطع کند. اعتیاد شخصیت نادر و پرداختن صریح به مصرف مواد از جمله موارد حاشیهساز بود. بااینحال «بزنگاه» چه در زمان پخش و چه بازپخشهای مختلف، با استقبال خوبی مواجه شد. حالا هم با استناد به آمار سایت تلوبیون، بازپخش آن از شبکه آیفیلم بسیار مورد توجه قرار گرفته است. ماجراهای «بزنگاه» روی محور چهار شخصیت اصلی با بازی رضا عطاران، حمید لولایی، مرجانه گلچین و غلامرضا نیکخواه پیش میرود و درواقع بخش مهمی از جذابیت سریال به روابط میان دو برادر، یک خواهر و یک داماد اختصاص دارد؛ شخصیتهای درجه یکی که رضا عطاران، سروش صحت و ایمان صفایی با حساسیت بسیار زیاد خلق کردهاند و ویژگیهای متفاوتی برایشان در نظر گرفتهاند. مروری داریم بر ویژگیهای هرکدام از این شخصیتها در این سریال.
نادر/ رضا عطاران
♦ تعریف کلی نقش: همه ماجراها به نحوی با شخصیت نادر ارتباط دارد. برادر کوچکتر خانواده که معتاد و بیکار است و به تازگی متارکه کرده. او از فوت پدرش استفاده میکند تا پول پیش خانهاش را پس بگیرد و به بهانه ارثومیراث در خانه پدری ساکن شود.
♦ ویژگی ظاهری: او موهای سرش را از ته زده و ریش گذاشته است. این مسئله باعث شده هم خلافکارتر به نظر برسد و هم دیگران بتوانند خیلی راحت این کچلی را به همراه اعتیاد و بیکاری مدام توی سرش بزنند.
♦ ویژگی بارز شخصیت: نادر، بیخیال و بیقید است و هیچ فکری جز خرید و مصرف مواد ندارد. به حساب دیگران خرید میکند و از همه طلبکار است. هیچکس کوچکترین اهمیتی برایش ندارد. حتی فوت پدرش را هم راحت میپذیرد. در قسمت اول بعد از اینکه ساعتها دیگران را معطل میکند تا دوش بگیرد و مواد بزند، با تیشرت قرمز خودش را به تشیع جنازه میرساند و کنار جنازه تا خود بهشتزهرا میخوابد. بعد هم هنوز جنازه را خاک نکرده بحث ارث و میراث را وسط میکشد. عطاران بارها ثابت کرده که میتواند نقش یک بیکار آویزان را خوب بازی کند و اینبار هم دقیقا از این ویژگی به درستی استفاده میکند. هرجا به نفعش باشد از رابطه خونی پدر و برادری مایه میگذارد و خودش را به موشمردگی میزند تا احساسات دیگران را تحریک کند اما هنوز گریهاش تمام نشده، باز هم دنبال سهمش میگردد. او خلقوخویی کودکانه دارد و در بدترین شرایط هم همبازی بچهها میشود. تنها خط قرمزش در زندگی دخترش درسا است که بهترین رابطه را با او دارد. از یک جایی به بعد که خودش را مسبب سقوط صابر میداند تا حدی به خاطر عذابوجدان خلقوخویش تغییر میکند.
صابر/ حمید لولایی
♦ تعریف کلی نقش: پسر بزرگ خانواده است و از آنجایی که پیش پدرش زندگی میکرده و نانوایی را میگردانده، در میان مردم محل بیشتر از بقیه اعتبار دارد. خودش را جای پدرش میبیند و مالک اصلی ارثومیراث.
♦ ویژگیهای ظاهری: ظاهرا سادهترین فرد خانواده است. چهرهای مظلوم و افتاده دارد. موهایش کمپشت است و با ریشهای سفیدش بالاتر از سنش به نظر میرسد.
♦ ویژگی بارز شخصیت: صابر هم یک جورهایی خصلتهای نادر را دارد اما از آنجایی که موجهتر به نظر میرسد کسی خردهای به او نمیگیرد. فکرش بالا کشیدن خانه و نانوایی است و خودش را محق میداند که سهم دیگران را ندهد. مدام فکر آبروست اما وقتی منافع خودش به میان میآید حاضر است زیر تمام الگوهای رایج بزند. اجازه میدهد روز سوم پدرش برای دخترش خواستگار بیاید و در مراسم خواستگاری اول از همه لباس مشکیاش را درمیآورد. به محض اینکه عرصه تنگ میشود با تعریف کردن خاطرهای از پدرش، کارهایش را موجه جلوه میدهد. معمولا نصیحتهای پدر را با یک جمله تکراری شروع میکند و میگوید: «شب قبل از مرگش من را صدا زد. گفتم بله آقاجون بذارین دستتون رو ببوسم.» این نصیحتها و وصیتها معمولا در موقعیتهای مختلف و کاملا منطبق با شرایط خلق میشوند و برای همین از یک جایی به بعد کاملا خندهدارند. یکی از ویژگیهای جذاب صابر این است که درست وسط حرف جدی، یک مرتبه لگد میاندازد یا بدوبیراه میگوید. نکته جالبتر اینکه خطاطی میکند و کلمات قلمبهسلمبه به کار میبرد.
بهجت/ مرجانه گلچین
♦ تعریف کلی شخصیت: خواهر نادر و صابر است و مدام سعی میکند بین آنها آشتی بیندازد. از وقتی پدرش مرده به خانه آنها آمده و میخواهد برای برادرزادههایش مادری کند.
♦ ویژگیهای ظاهری: چادر مشکی سر میکند و شیوه لباس پوشیدنش مثل زنهای سنتی است اما در عین حال به طلاهای این و آن نگاه میکند و از مارکهای خوب لوازم آرایش میگوید.
♦ ویژگی بارز شخصیت: به ظاهر مهربان است و میخواهد صلح برقرار کند اما او هم تمام فکرش پیش سهمش است. مدام به توفیق میگوید حواسش هست و اجازه نمیدهد کسی حقش را بخورد. خیلی زود تغییر وضعیت میدهد و مثلا در اوج گریه و زاری، سرش را برمیگرداند و درباره طلا و جواهرات یکی از فامیلها حرف میزند. زنی سطحی و فضول است و به کار همه کار دارد. مدام از این و آن ایراد میگیرد و غر میزند. یک تکه کلام همیشگی دارد و وقتی چیزی مطابق میلش نباشد دستش را زیر چانه میبرد و میگوید: «اواااا.» بهجت متخصص در نمایش احساسات دروغین است. در ختم پدرش مدام از دخترها میخواهد بروند توی مسجد و خودشان را بزنند تا بقیه گریه کنند. دلش با هیچکس صاف نیست و کاملا مشخص است که احساسات خاصی به خانواده ندارد.
توفیق/ غلامرضا نیکخواه
♦ تعریف کلی: داماد خانواده است و شوهر بهجت. صاحب یک کبابفروشی است و در ظاهر وضعش از بقیه بهتر است.
♦ ویژگیهای ظاهری: خوشپوشترین فرد این خانواده است. همیشه لباسهایش اتوکشیدهاند و بندشلوار میبندد. موبایلش را با بند به گردن آویزان میکند و خودش را میگذارد توی جیبش. دنبال سشوار میگردد تا موهای کمپشتش را حالت بدهد. در ظاهر ثروتمندترین فرد به نظر میآید.
♦ ویژگی بارز شخصیت: با وجود اینکه به خاطر داشتن کبابی وضع مالی بهتری از بقیه دارد اما چشمش دنبال ارثومیراثی است که قرار است به همسرش برسد. او هم مثل نادر از روز فوت پدر در خانه او چتر انداخته حاضر نیست برود. در دعوای میان نادر و صابر مدام خودش را میاندازد وسط و از آب گلآلود ماهی میگیرد. هیچکس هم تحویلش نمیگیرد و معمولا ضایع میشود. او هم مثل نادر از این و آن پول دستی میگیرد و کلسیونی از کارت سوخت دارد که از اینوآن گرفته و هیچوقت هم پسشان نمیدهد. توفیق هم اهل مواد است و مدام او را درحال هم زدن چای میبینیم اما رو نمیکند و در ظاهر خودش را موجه نشان میدهد.