فرهنگ و هنر ایران یکی دیگر از مفاخر خود را از دست داد و به سوگ ابراهیم گلستان نشست. هنرمندی که در طول دوران فعالیت هنری و ادبیاش آثار گرانمایهای را از خود به یادگار گذاشت. یکی از ویژگیهای این هنرمند فقید صراحت کلامش بود. در گفتوگوهایش بارها شاهد بودهایم که درباره کارگردانها و نویسندههای مختلف به تندی اظهارنظر کرده و رک و صریح دربارهشان حرف زده است. به بهانه درگذشت ابراهیم گلستان بخشهایی از گفتههای مهم او را درباره چهرههای مهم مرور میکنیم.
به گزارش فیلمنیوز، ابراهیم گلستان علاوه بر اینکه به عنوان نویسنده، مترجم و منتقد شهرت زیادی داشت، از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۵۲ در ساخت ۱۳ اثر نقش داشته است. سال 1344 فیلم «خشتوآینه» را کارگردانی کرد و سال 1350 «اسرار گنج دره جنی». «خشت و آینه» بازتابهای بسیار زیادی داشت و بسیاری از منتقدان آن را جزو یکی از آثار مهم دهه چهل سینمای ایران معرفی میکنند. این فیلم در نظرسنجی منتقدان و نویسندگان ماهنامه سینمایی فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران انتخاب شده. بخشی از گفتههای او را در مصاحبه با روزنامه شرق در سال 1394 مرور میکنیم.
نادری تنگسیر چوبک را خراب کرد | چوبک «تنگسیر» را برای من نوشت. آن ورسیون اولش را که نوشت، به من فروخت و من میخواستم آن را فیلم بکنم که بعد زدند و خرابش کردند. تقصیر خود من هم بود که خرابش کردند. چون دادمش به امیر نادری که او بسازد. فکر میکردم نادری خوب فیلم درست میکند و خوب هم فیلم درست میکرد، اما تنگسیر را خراب کرد. من روی تنگسیر کار کرده بودم و به تهیهکنندهای که میخواست قصهای را که چوبک به من فروخته بود از من بخرد، گفتم به این شرط قصه را به شما میدهم که نادری فیلمش را درست کند. او قبول نمیکرد تا عاقبت به اصرار من کرد و من هم قصه را بهش دادم. اما خود نادری نتوانست فشار تهیهکننده و فشار بهروز وثوقی را که میخواست نقش اول فیلم را بازی کند، تحمل کند و جلوی آنها وا داد. این شد که اصلا تمام آن اتمسفری که برای این فیلم آماده کرده بودم به هم خورد و نادری بهکلی چیز دیگری درست کرد. یک چیز پرتی درست کرد. چیزی درست کرد در حدِ «قیصر» کیمیایی و البته نه به خوبی قیصر… .»
مسعود کیمایی را خراب کردند | کیمیایی پسر خیلی خوبی است. کیمیایی برای من تراژدی است. تراژدی کسی که در ایران میتواند ذوق و فکر داشته باشد اما خرابش میکنند. من سه چهار فیلم از کیمیایی بیشتر ندیدم. پسر خیلی خیلی خوبی است. دو سه ماه یکبار بهش تلفن میکنم. آن موقع که «قیصر» را ساخت نمیشناختمش. جزء دارودسته فحشدهندههای به من هم بود. فیلم قیصر که درآمد رفتم دیدم و دربارهاش مقاله نوشتم که یکمرتبه باعث تعجب و ناراحتی همه شد. گفتند تو چرا برای چنین فیلمی مقاله نوشتهای و از آن تعریف کردهای؟ گفتم خب یک آدمی ذوق و توانایی فکری دارد و آدم زحمتکشی هم هست و آمده فیلم ساخته. حرفی هم که زده حرف درستی است. کیمیایی اشکالش این است که از توانایی ذوقی و فکریاش برای کار خودش استفاده درست نکرده. ولی کاری که کرده کار مثبتی بوده.
با صادق چوبک اختلاف نظر داشتیم | من سوئیس بودم که به من خبر دادند چوبک مرد. وجود چوبک وجود خیلی خیلی مغتنمی برای من بود. هیچ گفتوگو ندارد که اختلاف فکری عجیبوغریب هم با هم داشتیم. ولی خود این اختلاف فکری سبب گفتوگو میشد و گفتوگوهایمان هم خیلی خیلی دوستانه و خیلی خیلی انسانی بود. از خیلیها هم بدش میآمد که حق داشت. مدام هم به من میگفت. همهش میگفت، سید با اینها حرف نزن. اینها نمیفهمند. راست هم میگفت. آدم خیلی خوبی بود. خیلی خیلی خوب بود. باز تکرار میکنم که خیلی خیلی خوب بود و نگذاشت آنجور که اشخاص هدایت را آخر سر خراب کردند، او را هم خراب کنند. خودش را محکم گرفت و نگذاشت کسی به او دست بزند.»
جلال آل احمد داستانم را نفهمید | فقط سه یا حداکثر چهارنفر که یکیشان هدایت بود، یکی پرویز داریوش، یکی هم دوست خیلی نزدیک من، جلال آلاحمد که اصلا از قصه سررشته نداشت و یکی هم سیمین دانشور. یادم است قصه «لنگ» را که در «شکار سایه» چاپ شده، برای آلاحمد و پرویز داریوش و سیمین فرستادم که بخوانند. احمد که اصلا نفهمیده بود. ایراد سیمین هم این بود که من در این داستان لغت «عاصمه» را به کار بردهام و این لغت برایش ثقیل بود. خب من چه کار کنم؟ به جز عاصمه چه لغتی میتوانم برای یک شهر بزرگ، یک متروپل، به کار ببرم وقتی در فارسی لغت دیگری برای آن نداریم؟