محمد صابری | واکنش عجیب قوه قضاییه در اعلام رسمی توقیف قسمت اول سریال «سووشون» و مسدود شدن پلتفرم «نماوا»، هرچند در صورت اجرایی خود، بدعتی تازه و متفاوت از تجربههای قبلی در حوزه فرهنگ و هنر محسوب میشود اما ماهیتی تکراری، کلیشهای و نخنما دارد که سرانجامش بر همه عیان است؛ چرا تصمیمگیران متوجه انقضای این رویکرد و تلاش برای گشودن باب تازهای از مفاهمه با تولیدکنندگان و مصرفکنندگان محصولات هنری و فرهنگی نیستند؟
1) «سریال سووشون توقیف شد» شاید تا همین یک دهه پیش، انتشار چنین خبری به معنای مسدود شدن مسیر دسترسی مخاطب به یک فیلم یا سریال خاص بود اما حالا تصور و برداشتتان از این خبر چیست؟ آیا احدی از مخاطبانی که انگیزه و رغبت حداقلی برای تماشای سریال تازه نرگس آبیار داشت، حالا نگران شده است که چگونه امکان دسترسی به نسخهای از آن را خواهد داشت؟ آیا به تجربه نمیتوان پیشبینی کرد که اتفاقا اینبار هم طیف گستردهتری از مخاطبان به صرافت تماشای «سووشون» خواهند افتاد؟ تصمیمگیران و تصمیمسازان در این فقره، چه نتیجه مطلوبی را مدنظر داشتهاند و در خیال خود جلوی کدام تهاجم فرهنگی را سد کردهاند؟ عجبا که پرسش از انگیزه توقیفکنندگان، عمری بالغبر 5 دهه پیدا کرده و هنوز جوابی برای آن یافت نشده است!

2) این متن خبر رسمیای که خبرگزاری قوه قضائیه منتشر کرده است؛ «سریال سووشون به دلیل نداشتن مجوز قانونی و تمکین نکردن از مراجع زیربط توقیف شد؛ همچنین شبکه نمایش خانگی نماوا بدلیل امتناع از انجام تعهدات قانونی مسدود شد. به گزارش مرکز رسانه قوه قضاییه، سریال سووشون محصول شبکه نمایش خانگی است. این سریال به دلیل عدم دریافت مجوزهای قانونی توقیف شد. با توجه به تخلف صورت گرفته از سوی شبکه نمایش خانگی نماوا و امتناع آن از انجام تعهدات قانونی، این پلتفورم مسدود شد.» این اطلاعرسانی در حالی است که از چند هفته پیشتر و در فضای رسانه شاهد تلاشهای مجموعه «ساترا» برای جلوگیری از انتشار سریال «سووشون» و توقیف آن بودیم اما مرکز رسانه قوه قضاییه، ترجیح داده است نامی از این سازمان در خبر رسمی خود درج نکند. واقعا چرا رسانه رسمی قوه قضاییه، توضیحی درباره مراجع قانونی مدنظر نداده است؟ اگر «ساترا» توانسته است مشکلات هویتی خود را مرتفع کند و جایگاه قانونی بهدست آورد چرا مانند دیگر دستگاههای نظارتی و قانونی، ابلاغات و تصمیماتش تضمین اجرایی ندارد و همواره نیاز به همراهی یک بزرگتر دارد؟ براساس کدام قانون، پلتفرم نماوا و سازندگان «سووشون» موظف به دریافت مجوز از سازمان ناقصالخلقهای همچون «ساترا» بودهاند؟ اینکه برخلاف نمونههای قبل، چگونه اینبار پای قوهقضاییه به میان آمده و کار فراتر از توقیف محصول، به مسدود کردن خروجی پلتفرم منتهی شده، در جای خود امکان بررسی و شفافسازی دارد اما اصل موضوع درباره اصلیترین نهاد مدعی در این حوزه یعنی «ساترا» تغییری نکرده است؛ این سازمان غیرقانونی، چه اصراری برای مانعتراشی و حاشیهسازی با تابلوی «قانون» دارد؟
3) چرخه تولید و عرضه محصولات نمایشی، علاوهبر هنرمندان تولیدکننده و ناظران توقیفکننده، ضلع مهم دیگری هم دارد که غالبا مورد غفلت قرار میگیرند. اگر بپذیریم صدور و ابلاغ هر حکمی در راستای صیانت از قانون، باید متضمن صیانت از حقوق سایر پایبندان به آن قانون باشد آیا مسدودی یک پلتفرم منطقی و معقول است؟ پلتفرم «نماوا» در سالهای اخیر وضعیت مطلوبی در حوزه جذب مخاطب نداشت و اتفاقا بهواسطه شکست برخی تولیداتش در چند مرحله، بحرانهایی را هم پشتسر گذاشت اما هر آنچه تا به امروز میان این پلتفرم و خریداران اشتراک آن گذشته بود، در چرخه طبیعیی یک تعامل قانونی میان تولیدکننده و مصرفکننده قابل تعریف بود اما حالا قدرت سومی، همه چیز را برهم زده است! برفرض که «سووشون» محصولی غیرقانونی است و نباید در یک درگاه رسمی عرضه شود، آیا این دلیل کافی برای جلوگیری از دسترسی مخاطبان پلتفرم، به سایر محصولات آن است؟ یک مخاطب عادی که برای اشتراک ماهانه خود هزینهای را پرداخت کرده است، چرا باید به ناگهان از دسترسی به سایر محصولات محروم شود؟ چه منطقی پشت صدور و اجرای چنین حکمی است؟ چرا سازوکارهای قانونی در حوزه نظارت، امکان تفکیک میان تخلفات و اشتباهات محدود و مجازاتهای کلان و همهگیر را ندارند؟ این ناسازگاری محدود به جریمه عمومی مخاطبان نماوا در این فقره خاص نیست؛ پیشتر هم دیدهام که گاه سریالی بهواسطه یک دیالوگ نزدیک به یک دهه در محاق رفته و گاه رسانهای بهدلیل یک متن یا تصویر، حکم توقیف گرفته و برای همیشه فرصت حیات را از دست داده است! باردیگر به متن خبر قوهقضاییه درباره توقیف سریال که عینا از خبرگزاری میزان کپی شده است دقت کنید؛ آیا منطقی است که بهدلیل غلط فاحش در نگارش کلمه «ذیربط» در این متن، علیه همه آن خبرگزاری بشوریم و همه اعتبار آن را زیر سوال ببریم!؟

4) آنچه در این یادداشت به آن اشاره کردیم، بیارتباط با محصولی است که ناخواسته تبدیل به تازهترین مصداق برای یک جریان معیوب در تصمیمسازی و تصمیمگیری فرهنگی شده است. ما هم مثل طیف گستردهای از مخاطبان جدی محصولات شبکه خانگی، همان ابتدای صبح جمعه، نسخه منتشر شده از قسمت نخست «سووشون» را تماشا کردیم تا کنجکاویمان از اولین تجربه سریالسازی نرگس آبیار را پاسخ بدهیم. احتمالا بهقاعده هر سریال دیگر، این یادداشت و یا گزارشهای مشابه هم میتوانست به ارزیابی و تحلیل آنچه آبیار در این اثر تجربه کرده، اختصاص پیدا کند، اما چه کنیم که ناگزیر از تکرار مکرر بدیهیات شدهایم! سریال «سووشون» نقاط ضعف و قوتی دارد که در یک فضای فرهنگی و عاری از کجسلیقگی و سودای تحکم، میتوان درباره آن گفتوگو کرد اما وقتی یک تصمیم، منجر به اعوجاج همه چارچوبهای معمول در فضای فرهنگی میشود، به ناگزیر باید صحبت از خود اثر را به زمانی دیگر موکول کنیم. جریانی که احتمالا از چند ساعت پیش، مسرور و سرمست از ثبت دستاوردی دیگر به نام خود است و تصور میکند توفیقش در توقیف یک اثر دیگر، آبرو و اعتباری برایش به همراه آورده، باید بداند که این مسیر بارها آزموده شده و پایان محتومش سقوط اعتبار و بیآبرویی بیشتر است. چرخه ارتباطی میان هنرمندان و مخاطبان، امروز بهکل تغییر کرده و دیگر نمیتوان انتظار داشت ابزارهای زنگزدهای چون صدور حکم «توقیف» اثری بر آن داشته باشد. «سووشون» هم زودتر از آنچه تصور میکنید، حیات طبیعی خود را از سر میگیرد و آن زمان حتی منتقدان سریال هم به ریش توقیفکنندگانش، خواهند خندید!