در سینمای ایران بارها و بارها با فیلمهایی روبهرو بودهایم که در فصل سرما روایت شدهاند و زندگی شخصیتهایش به واسطه برف و سرما دستخوش چالش شده یا چالشهای مهم زندگیشان بهواسطه سرما، وسعت و شدت بیشتری پیدا کرده است. به طور کلی زمستان و سرما پتانیسل خوبی برای روایت داستان در اختیار کارگردانها میگذارد.
به گزارش فیلمنیوز، شروع فصل سرما بهانهای شد تا فیلمهایی را که به نحوی داستانشان با زمستان گره خورده است مرور کنیم. تعداد فیلمهای زمستانی بالاست و سعی کردهایم روی مهمترینهایشان دست بگذاریم. «زمانی برای مستی اسبها»، «شنا در زمستان»، «ماهی و گربه»، «خرس» و … هم جزو فیلمهایی از این دست هستند.
جادههای سرد| مسعود جعفری جوزانی| 1364
داستان فیلم در روستایی دورافتاده که تمام مردانش برای کار به شهر رفتهاند روایت میشود. تنها مرد ده بیمار است و پسرش باید برود شهر و دارو بیاورد. در این مسیر معلم هم به کمکش میآید اما معلم که یکی از پاهایش مصنوعیاست توانایی راه رفتن روی برف را ندارد و مجبور میشود راه را برگردد اما داخل گودالی میافتد و گرگها محاصرهاش میکنند. بخش مهمی از جذابیت و التهاب فیلم به واسطه هوای سرد و برفی رقم میخورد. اگر شرایط به این سختی نبود پسر خودش به تنهایی میتوانست راحت به شهر برود. برف سنگین، گیر ناتوانی معلم در راه رفتن روی برف با پای مصنوعی و و گیر کردن چرخهای ماشین در برف و خلاصه تمام این محدودیتهاست که کشمکش اصلی فیلم را میسازد و نفس مخاطبان را بند میآورد. «جادههای سرد» در چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، تهران، برنده جایزه ویژه هیئت داوران شد.
بانو| داریوش مهرجویی | 1377
دلسوزی بیش از اندازه بانو برای زن و شوهری فقیر که در سوز و سرمای زمستان خانهشان را از دست دادهاند و دیگر جایی را برای ماندن ندارند، زندگی او را به خطر میاندازد. شوهر زن بیمارش را به خانه بانو میآورد. بانو از آنها پذیرایی میکنند اما زن کمکم رفتارش تغییر میکند و خودش را خانم خانه میبیند. چندروز نگذشته سروکله خانواده آنها پیدا میشود. آنها هم ابتدا خوش خدمتی میکنند و بعد هرکدام در گوشهای از عمارت بانو برای خودشان زندگی تشکیل میدهند و کمکم تمام خانه و اموال بانو را غصب میکنند. فیلم در زمستان روایت میشود. برف و سرما علاوه بر اینکه نشانهای از حال و هوای موذی و خشن زمستان است، بخش مهمی از داستان را هم میسازد. خب به خاطر سرماست که بانو دلش به حال این زن و شوهر بی جا و مکان میسوزد. البته سرما به رابطه سرد میان بانو و همسرش هم اشاره دارد.
باران| مجید مجیدی | 1379
داستان از یک جنگ و جدال کودکانه شروع میشود. لطیف، پسر نوجوانی که در یک ساختمان نیمهکاره مسئول آماده کردن غذا و چای برای کارگردان است، به خاطر سپرده شدن این کار به پسربچهی دیگری مجبور میشود مسئولیت سختتری به عهده بگیرد. او با پسر جدید سرلج میافتد تا اینکه متوجه میشود او اصلا پسر نیست.. به باران دل میبندد و کمکم به مشقات و زندگی پررنچ افغانها در ایران پی میبرد اهمیت سرما در این فیلم از یک طرف شاید به این دلیل که توجیه مناسبی برای پوشش مردانه باران باشد. از طرف دیگر اینکه برف و سرما در کل به خاطر ایجاد یک فضای خشن، خیلی بهتر میتواند فضای سخت و خشن نظام کارگری کمک کند. در صحنهای که باران مجبور است با تلاش بسیار، سنگهای سنگین رودخانه را از میان آب یخ جمع کند و بارها زمین میافتد، احساس سرما باعث میشود سختی کار و شرایط نامناسبی که دارد و و همچنین دردی که لطیف از تماشای او میکشد بهتر درک شود.
شب یلدا| کیورث پوراحمد| 1380
«شب یلدا» یکی از مهمترین فیلمهای سینمای ایران است؛ روایتی از مردی که همسر و دخترش را از دست میدهد و یک سال طولانی را در تنهایی و اندوه سپری میکند تا مجددا به زندگی عادی برگردد. داستان در یک شب بارانی پاییزی شروع میشود. همسر و دختر حامد از ایران میروند و از همین نقطه تنهایی او شروع میشود. تمام داستان در یک خانه و با یک شخصیت پیش میرود. حامد به مرور زمان متوجه میشود که همسرش او را فریب داده و به قصد پناهندگی و زندگی کنار یکی از دوستهای مشترکشان از ایران رفته است. اسم فیلم به شروع زمستان دلالت دارد و کیومرث پوراحمد از این نام به این جهت بهره برده است که طولانیترین شب سال است و حامد هم در این بخش زندگیاش، سالی را میگذراند که با تاریکی و سیاهی شب آمیخته است و بعد از یک سال بالاخره در را باز میکند و با صبح مواجه میشود.
رسم عاشق کشی| خسرو معصومی| 1381
ماجرا درباره تلاشهای یک پسربچه به اسم جلال است که بعد از دستگیری پدرش به خاطر قطع غیرقانونی درختان جنگل، تصمیم میگیرد راهش را ادامه دهد و زندگی خانوادهاش را بگذراند. این داستان با ماجرای سربازی به اسم لطیف گره میخورد. لطیف خواستگار خواهر جلال است و بعد از دستگیری پدر جلال مادرش حس میکند لطیف در لو دادن او دخالت داشته برای همین هم اجازه ازدواج با دخترش را نمیدهد. با این حال لطیف است که به دنبال واقعیت ماجرا میرود و سردر میآورد که چه کسی باعث دستگیری پدر جلال شده و در همین راه هم جانش را از دست میدهد. تمام ماجرا در زمستانی سرد و برفی پیش میرود. خسرو معصومی با انتخاب این فضای مهآلود و سرد و یخزده و زمستان پربرف جنگل، سعی کرده است که موقعیت بحرانی و پرالتهاب و خشن مورد نیاز داستان فیلمش را بسازد. خشونت سرما، خشونت فقر و بیکاری، خشونت بیعدالتی حاکم در محیط و … این خشونت را در جایجای فیلم میبینیم.
اشک سرما| عزیزالله حمیدنژاد | 1382
یکی از عاشقانهترین فیلمهایی است که تا به حال درباره جنگ ساخته شده. «اشک سرما» در پی تبیین این مسئله است که وقتی پای عشق به میان میآید دیگر بحث دشمنی میان قومیتها مطرح نیست. داستان در دوران درگیری کردستان پیش میرود. سرباز کیانی به عنوان فردی که تخصص زیادی در خنثی کردن مین دارد به آن منطقه میآید. در جبهه روبهرو، دختری بهنام روناک را به عنوان یک چوپان نزد سربازهای ایرانی میفرستند تا حواس آنها را پرت کند. ماجرا اما درباره کیانی شکل دیگری پیدا میکند و میان روناک و کیانی رابطه عاطفی شکل میگیرد و … داستان از زمستان شروع میشود و اوج آن زمانی است که کیانی و روناک در کولاک زمستان وسط کوهها گیر افتادهاند و نمیتوانند خودشان را نجات دهند. در این سکانس نفسگیر، برف و سرما به تهدید مهمی در زندگی این شخصیتها تبدیل میشود و این هراس کاملا به مخاطب هم انتقال پیدا میکند.
جایی در دوردست| خسرو معصومی | 1384
خسرو معصومی بعد از ساخت فیلم «رسم عاشقکشی» در سال 1382 تصمیم گرفت آن را به یک سهگانه مرتبط با عشق و چوب تبدیل کند. «جایی در دوردست» دومین فیلم از این سهگانه است و به نسبت «رسم عاشقکشی» و «باد در علفزار میپیچد» به نسبت کمتر دیده شده. شاید علت این مسئله استفاده بیشتر از بازیگران بومی بوده است. ماجرا باز هم درباره قاچاق چوب است. پدر دختری به اسم نیالا برای جمال، پسری که به او علاقهمند شده شرط میگذارد که قتل جنگلبانی را به عهده بگیرد با این قول که وقتی به زندان بیفتد خودش او را بیرون بیاورد. جمال ابتدا فرار میکند اما بعد مجبور به انجام این کار میشود اما نهایتا با کمک نیالا از مخمصه فرار میکند. درست مثل «رسم عاشق کشی»، فضای سرد و خشن جنگلهای پربرف در «جایی در دوردست هم» در جهت پیشبرد اهداف فیلم است. اینبار هم معصومی نشان می دهد طبیعت همانقدر که میتواند زیبا باشد، خشن هم هست. خشونتی که حتی میتواند به قتل و جنایت منجر شود.
باد در علفزار میپیچد| خسرو معصومی| 1386
«باد در علفزار میپیچد» سومین بخش از تریلوژی «برف، چوب و عشق» خسرو معصومی است. او در این فیلم هم ماجرا را در یک جنگل برفی روایت میکند و اینبار هم داستان درباره خانوادهای است که یک جورهایی به دنبال قطع غیرقانونی درختان هستند. پدر خانواده در تعقیب و گریز از دست ماموران تیر میخورد و دیگر نمیتواند کار کند. حالا مجبور میشود بابت بدهیاش دخترش شوکا را به عقد یک پسر عقبمانده دربیاورد. در این بین پسر خیاطی به اسم جلیل که برای گرفتن اندازههای شوکا برای لباس عروسی به خانهاش میرود به او علاقهمند میشود و این علاقه مسیر داستان را تغییر میدهد. معصومی اینبار هم از فصل سرما به درستی برای بیان معنای مورد نظرش استفاده کرده است. به طوری که این فیلم را بهترین اثر در این سهگانه معرفی میکنند. ماجرای عشق و عاشقی شوکا و لطیف زیر برف و در یک صحنه باشکوه اتفاق به تصویر کشیده میشود. مشکلات زندگی خانواده پدر شوکا و مشقتهایی که به واسطه سرما متحمل میشوند کاملا کارکرد سرما را مشخص میکند.
برف روی کاجها| پیمان معادی| 1389
«برف روی کاجها» درباره تنهایی زنی هنرمند است. یک معلم موسیقی که متوجه میشود همسرش با یکی از شاگردهای او از ایران خارج شده و حالا قرار است برای همیشه تنها بماند. او از یک طرف باید با خیانت همسرش کنار بیاید و از طرف دیگر راهی پیدا کند تا بتواند به زندگی ادامه دهد. پیمان معادی به عمد داستان فیلمش را در زمستان پیش میبرد و حتی فرم آن را به صورت سیاه و سفید گرفته است. زندگی رویا با شروع زمستان بهم میریزد و طبیعی است که در این فصل سرد، زندگیاش هیچ رنگ و گرمایی نداشته باشد. درواقع زندگی رویا دستخوش یک انقلاب زمستانی میشود و همانطور که برای جلوگیری از سرما روی گیاهها را نایلون میکشد باید خودش را هم از شر این تیغ تیز خیانت و تنهایی نجات دهد. ما در طول زمستان شاهد تغییر حالا رویا میشویم و روزهای سخت را کنارش میگذرانیم و شاهد آرامش و پذیرش جدیدی در زندگی او میشویم.
پذیرایی ساده| مانی حقیقی| 1390
«پذیرایی ساده» روی مقولهای بحث برانگیز دست گذاشته که انسانها در مقابل پول ضعیفند و حاضرند شرافت، انسانیت و خانواده خودشان را به خاطر آن از دست بدهند. داستان کاملا سرراست روایت میشود. مرد و زنی در اتومبیل گرانقیمتشان 200 کیسه پر از اسکناس تلنبار کردهاند و در جادهای برفی پیش میروند. هدفشان این است که به هر نحوی شده از شر این 200 کیسه پول راحت شوند و هر کیسه را به فردی بدهند. درواقع فیلم درباره عکسالعمل افرادی است که به روشهای مختلف پول به آنها داده میشود. فیلم در هوایی سرد و برفی و مهگرفته روایت میشود. زن و مرد در جادهای بیانتها میرانند. هدف مشخصی ندارند جز اینکه این بستههای پولی که اصلا نمیدانیم از کجا آمده را بین مردم پخش کنند. رابطه بین آنها درست مثل جادهای که در آن حرکت میکنند سرد و بیروح است و صورتها حالتی ندارد. مانی حقیقی از این سرما به نفع انتقال احساسات شخصیتهای اصلی و نمایش دقیق حالات مردم هنگام پذیرش پولها در ازای شرطهایی که گذاشته میشود استفاده کرده است.