فرنوش ارسخانی: مجید مجیدی فیلمسازی را با ساخت فیلم اجتماعی «بدوک» شروع کرد. یک فیلم جسورانهی خوش ساخت که حساسیتهای بسیاری از جمله وزیر وقت ارشاد را برانگیخت و نتوانست مجوز ورود به جشنوارههای خارجی دریافت کند. او با تاثیری که در سالهای بعد با ساخت «پدر» و «بچههای آسمان» بر سینمای ایران گذاشت، بسیاری از مخالفانش را متوجه مسیر فیلمسازی خود ساخت. مجیدی از پرافتخارترین فیلمسازان ایرانی در عرصه جهانی است که با ساخت «بچههای آسمان» نخستین فیلمساز ایرانی نام گرفت که فیلمش نامزد اسکار شد. او با هر فیلمش یک اعتبار و موفقیت جهانی برای سینمای ایران به همراه آورد و به واسطه پرداختن به مضامین انسانی و خلق شخصیتهایی منعطف و باور کردنی، تصاویر و لحظات ماندگار و محو نشدنی در سینمای ایران ثبت کرد.
«پدر» ۱۳۷۴ / محمد کاسبی
نخستین موفقیت و دستآوردهای بین المللی مجید مجیدی، با «پدر» شکل گرفت. مجیدی ۴ سال بعد از فیلم موفق «بدوک»، فیلم تحسین شده «پدر» را ساخت. دومین تجربه محمد کاسبی با مجیدی، سیمرغ نقش اول مرد و تندیس بهترین بازیگر سینمای قاره آسیا را برای او همراه آورد. دهه هفتاد، دوران اوج و درخشش کاسبی در سینما با فیلمهای مخملباف و مجیدی بود. لحن و چهرهای که کاسبی داشت، او را بیشتر در معرض انتخاب برای بازی در قالب شخصیت مردان سرسخت و وظیفهشناس قرار میداد. او در نقش ناپدری جدی و مهربان فیلم «پدر» بر صدر سینمای معناگرا ظاهر شد و قابلیتهای خود را عرصهی بازیگری شکوفاتر کرد. موفقیت کاسبی در این نقش به اندازهای بود که رابرت دنیرو زمان نمایش فیلم در جشنواره سن سباستین، قدرت بازیگری او را تحسین کرد.
«بچههای آسمان» ۱۳۷۵ / میرفرخ هاشمیان
«بچههای آسمان» به دلیل نگاه و لحن ساده و توجه عمیق به مفاهیم انسانی، تعاملی چشمگیر با مخاطبان جهانی نیز برقرار کرد. در فیلمهای مجیدی، کودکان فارغ از تمام رویاهایشان، همپای بزرگترها قدم بر میدارند اما خلاها از آنها چهرهای نامعقول نمیسازد. علی ماندگار، پسر بچه ۹ ساله، پسری فهیم و دلسوز است که در دل نابرابریها و فقر رشد کرده. حُسن بزرگ نقش علی، انتخاب یک کودک معمولی و طبیعی جلوه دادن آن برای مخاطب است که مجیدی در «بدوک» و «پدر» هم تجربه کار با آنها را پشت سر گذاشته بود. میرفرخ هاشمیان با وجود شهرت بعد از بازی در نقش علی و علاقه بسیار برای ادامه بازیگری، اما بعد از این فیلم دچار سرنوشت تلخ و عجیبی شد.
«رنگ خدا» ۱۳۷۷ / محسن رمضانی
«رنگ خدا» به جهت نگاه شگرف، دقیق و هوشمندانه، تصویری فراموش نشدنی از زندگی و روحیات یک نابینا و صفات انسانی او به نمایش گذاشته است. مجیدی شخصیت محوری فیلم را پسربچه نابینا و نیک سرشت و معصوم ترسیم کرده که صمیمیت و پیوند عمیق با روح طبیعت و هستی برقرار میکند. شخصیتی روشن دل که حقیقت را به سادگی از روی نشانهها کشف میکند. تلاقی مهر و صمیمیت و قدرت آمیخته شدن محمد با جهان پیرامون، از تاثیرگذارترین لحظات سینمای مجیدی است. محسن رمضانی با انعطاف پذیری و حس خارق العاده، معصومیت و غم پنهان محمد را به نمایش میگذارد. مجیدی، محسن رمضانی را چنان دقیق هدایت کرد که از هرگونه جلوه مبالغه آمیز و تصنعی برای ابراز حس درونی نقش فاصله گرفت.
«باران» ۱۳۷۹ / حسین عابدینی و زهرا بهرامی
حسین عابدینی قبل از «باران» و در سنین نوجوانی، در «پدر» و سریال «بچههای همت» بازی کرده بود، اما کمتر کسی حضور او را به یاد میآورد. عابدینی با نقش لطیف در ذهن بسیاری از مخاطبان ماندگار شد. ملاحت و سادگیای در لحن و حرکاتش داشت که نقش لطیف را دلچسب جلوه مینمود. جنس بازی عابدینی و شیوه ارائه آن به خوبی با زبان تصویری فیلم چفت شده است. لطیف یک کارگر رنج کشیده و خوش باور است که دلباخته یک دختر افغان میشود. حسین عابدینی برای این فیلم سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد را از جشنواره نوزدهم گرفت. مجیدی با خلق شخصیت باران به سرگذشت تراژیک و محرومیتهای افغانهای مهاجر به شیوهای ملموس پرداخت. دختری مظلوم که برای امرار معاش مجبور است جامه مردانه بپوشد و کارهای سخت و توان فرسا انجام دهد.
«بید مجنون» ۱۳۸۳ / پرویز پرستویی
«بید مجنون» نمایشی خیر کننده از قابلیتهای پرویز پرستویی برای اجرای نقشی دشوار و بی معادل در سینمای ایران است. او در عینیت بخشیدن کاراکتر یک نابینا، تصویری خارق العاده به نمایش گذاشت و همچون همیشه احساسات نقش را با تمام توان بروز داد. یوسف، سیمای نادیده از یک شخصیت نابینا است که نه شمایل قدیس وار دارد و نه رفتارهای ترحم برانگیز. یک کاراکتر خاکستری و معترض است که هنوز با موقعیت زیستی خود کنار نیامده و به شخصیت تلخکام و ناراضی تبدیل شده. کاراکتری که بسیار بر قدرت و خلاقیت بازیگر استوار است و اهمیت و تاثیر حضور پرستویی را بر نقش بیش از پیش احساس خواهیم کرد. از لحظههایی که به یاد خیلیها مانده، جایی است که یوسف بعد از عمل، چشمانش را باز کرده و با حس کودکانه و غریب، پا به دنیای مجهول و ناشناخته میگذارد. پرستویی در این سکانس، چنان پر هیجان و ملموس جلوه کرد که حیرت همه را از بازی خود برانگیخت.
«آواز گنجشکها» ۱۳۸۶ / رضا ناجی
دوران همکاری رضا ناجی با مجید مجیدی، جزو پربارترین دوران فعالیتش بوده است. ناجی سادهترین و بیریاترین تصویر مرد میانسال در سینمای مجیدی است؛ از «بچههای آسمان»، «باران» و «بید مجنون» تا «آواز گنجشکها» که با این فیلم اتفاقی بزرگ برای سینمای ایران رقم زد. او در عین ارائه بازی رئالیستی، رگههایی از طنز ملایم را با استفاده از گویش آذری به نقش اضافه میکند که رنگی دلپذیر به بازیاش میبخشد. بازیگری بی ادعا که با «آواز گنجشکها» به خرس نقرهای و موقعیت غبطه برانگیز در سینما رسید. او به پشتوانه تجربیات قبلی و با هدایت هشیارانه مجید مجیدی، چهرهای تازه و چندوجهی از یک کارگر زحمت کش و ساده دل روستایی به نمایش گذاشت که از منظرهای متفاوت میتوان به آن نگریست.
«خورشید» ۱۳۹۸ / روح الله زمانی
مجیدی بعد از دو فیلم نه چندان موفق، با ساخت «خورشید» به دوران پرفروغ فیلمسازی بازگشت. دغدغه ساخت فیلم درباره کودکان این بار در دل یک اثر معمایی و قصهگو با فیلمنامهای از نیما جاویدی شکل گرفت. او در آخرین فیلمش موقعیت عینی از کودکان کار و آسیبپذیر ترسیم کرده است. مجیدی سینمای خود را با بازیگران ناشناخته رشد داد و همچنان استفاده از نابازیگر نیز از ملزومات فیلمش به شمار میرود. روح الله زمانی که برخاسته از جامعه کودکان کار بود مانند دیگر نوجوانان پرورش یافته در سینمای مجیدی، حضوری موفق و موثر در این فیلم داشت. او جایزه بهترین بازیگر نوظهور هفتاد و هفتمین دوره فستیوال ونیز را دریافت کرد.