سما بابایی | در بررسی تاریخ سینمای ایران، نمیتوان از نقش پررنگ و تعیینکنندهی هنرمندان ارمنی چشم پوشید. از همان سالهای نخست شکلگیری سینمای حرفهای در ایران، ارامنه در قامت بازیگر، کارگردان، فیلمبردار، تدوینگر و حتی تأسیسکنندهی استودیوهای فیلمسازی، حضوری مؤثر و جریانساز داشتهاند. نامهایی چون آربی آوانسیان، آوانس اوگانیانس، ژرژ پطروسی، ساموئل خاچیکیان واروژ کریممسیحی، آنیک شفرازیان، ایرن و بسیاری دیگر، گواه این مشارکت گستردهاند. در میان این چهرهها، «آرمان» جایگاه ویژهای دارد. او با نام اصلی آرامائیس وارطانی هوسپیان، بازیگر، کارگردان، نویسنده و تهیهکنندهای بود که در طول ۲۵ سال فعالیت حرفهای خود در بیش از ۵۰ فیلم سینمایی نقشآفرینی کرد و در زمان خود به عنوان یکی از چهرههای شاخص بازیگری در سینمای ایران شناخته میشد. او در بسیاری از آثارش، تجسمی از نظم و وقار اجتماعی بود. مردی در لباسهایی اتوکشیده، با موهای همیشه مرتب و ادبیاتی فاخر.
به گزارش فیلمنیوز، در قسمت هفدهم یاد ایام، مروری داریم بر هفت نقش تاثیرگذار آرمان؛ بازیگر مطرح فیلمهای سینمایی در سینمای پیش از انقلاب.
علف های هرز | در نقش استوار| کارگردان: فرزان دلجو | 1355

علفهای هرز سومین فیلم مشترک فرزان دلجو و امیر مجاهد است؛ فیلمی که همچون دو اثر قبلی آنها، بر اساس فرمولی از ملودرام اجتماعی، عاشقانههای جوانپسند و شخصیتپردازی در حاشیهی قانون و اخلاق بنا شده است. فیلم موفق میشود احساسات مخاطب را هدایت کند: او با دزدانِ جوان همدردی میکند، برای عشق از دست رفته سوگوار میشود و در نهایت با انتقامجویی سیامک همدل میشود. فیلمنامهی «علفهای هرز» را ناصر اخلاقی نوشته و آرمان علاوه بر بازی، تهیهکنندگی آن را نیز برعهده گرفته است. در مرکز روایتِ این فیلم، جوانی به نام سیامک قرار دارد که همراه دوست صمیمیاش اسی با دزدی روزگار میگذرانند. ایندو در حاشیهی جامعهای زیست میکنند که قانون، تنها بهعنوان تهدیدی دائمی حضور دارد. فرار سیامک از خدمت سربازی و پناهبردن به خانهی دوستشان ممل، که در همسایگی یک استوار خوشقلب زندگی میکند، آغاز درامی است که آرامآرام به تراژدی بدل میشود: مرگ اسی بر اثر سرطان مغز، عشق سیامک به دختر استوار (بهار)، ازدواج، بازگشت به خدمت، دروغی مرگبار از سوی دشمنی قدیمی (کاظم) و در نهایت، خودکشی زن و قتل مرد توسط سیامک. این خط داستانی با آنکه ساده و حتی کلیشهای به نظر میرسد، اما در دل خود مفاهیمی را میپروراند که در میانهی دههی پنجاه، با دگرگونیهای اجتماعی، مهاجرت درونشهری و بیاعتمادی به نهادهای قدرت، برای تماشاگران آن زمان آشنا بود. «علفهای هرز» از ۱۰ آذر ۱۳۵۵ روی پرده رفت و فروش بیش از ۱۴ میلیون ریال را بهثبت رساند. این رقم، در دوران پیش از موج گرانی و با توجه به قیمت بلیت و جمعیت تهران، رقمی موفق به حساب میآید.
چشمه| استاد چشمهساز | کارگردان: آربی آوانسیان| 1351

در اواخر دههی ۴۰ خورشیدی، سینمای ایران در مرز تحولی اساسی قرار داشت؛ از یکسو فیلمفارسی همچنان در گیشه سلطه داشت و از سوی دیگر جریانی تازه با تمرکز بر ادبیات، روایتهای اجتماعی و فرمهای نو، آرامآرام در حال شکلگیری بود. در این میان، آربی آوانسیان، کارگردان تحصیلکرده، تئاتری و نوجو، در اولین تجربهی سینماییاش تصمیم گرفت با نگاهی متفاوت به رمان چشمه اثر مگردیچ آرمن، فیلمی بسازد. در انتخاب بازیگر نقش اول فیلم، آوانسیان برخلاف بسیاری از کارگردانان موج نوی آن دوران که اغلب بازیگران کمتر شناختهشده یا غیربازیگر را ترجیح میدادند، دست به انتخابی جسورانه و زد و همتبارِ خود یعنی «آرمان» را که بازیگر شاخص فیلمفارسی با سابقهای طولانی در سینما بود، انتخاب کرد. آرمان در این فیلم به مثابه عنصر محوری یک اسطورهی فروپاشیشده ظاهر میشود: استاد چشمهسازی که بعد از ساختن چهلمین چشمهاش، میمیرد. تمام تنشهای پیرامونی فیلم (عشق، خیانت، حسادت، خودکشی و فروپاشی خانواده ـ حول غیاب او شکل میگیرد. یکی از سکانسهای مهم فیلم، سکانس مرگ استاد چشمهساز (آرمان) در خانهای متروکه در باغی متروک بود. آن خانه بنایی فراموششده بود که با همین فیلم کشف و بعدها به موزهی سینمای ایران تبدیل شد. فیلم چشمه در نخستین جشنوارهی جهانی فیلم تهران به نمایش درآمد و سپس در جشنوارههایی چون ونیز، لندن و پاریس. هانری لانگلوآ، بنیانگذار سینماتک فرانسه، آن را چنان ستود که اجازه نداد نسخهاش به ایران بازگردد و در آرشیو سینماتک پاریس نگهداری شد.
خشم عقابها | در نقش پدر | کارگردان: ایرج قادری | 1349

در سالهای پایانی دههی ۴۰ شمسی، بازیگرانی چون آرمان جایگاهشان به حاشیه سوق پیدا میکرد. تماشاگر، هیجان و زخمهای اجتماعی را در چهرههایی مانند بهروز وثوقی و ناصر ملکمطیعی میدید، نه در وقار صامت آرمان. بدین ترتیب آرمان در «خشم عقابها» نقشی را بازی میکند که عملاً تمثیلی از نسلِ خودش است. او در این فیلم دیگر قهرمان اصلی نیست، بلکه پدر قهرمان است و اقتدارش در حالِ فروپاشی است و جایگزینی به دیگری. آرمان در این فیلم مردی ثروتمند و مقتدر است که در اثر خیانت و دروغ، فرزند واقعیاش را از دست داده، افلیج شده و با دنیایی در حال تغییر مواجه است. مردی که ساختار پدرسالارانهی گذشته را نمایندگی میکند و در پایان فیلم با مرگش، عملاً این نظم قدیم را به خاک میسپارد. در مقابل، پسر جوانش، تجسمی از نسل بعد است؛ نسلی پرجنبوجوش، خشمگین، بیقرار و عملگرا.
گنج قارون | در نقش قارون| کارگردان: سیامک یاسمی |1344

آرمان در فیلم «گنج قارون»به کارگردانی سیامک یاسمی نقشی را ایفا میکند که نمونهاش را در بسیاری از فیلمفارسیها دیدهایم. «قارون»، سرمایهداری افسرده، منزوی و پشیمان از گذشته است؛ شخصیتی که از همان ابتدای فیلم با نوعی انزجار از زندگی خود روبهروست و در طولِ درام، تحولی دراماتیک در او ایجاد میشود. او با وجود تمام ثروتِ خود، نیازمند عشق و ارتباط است و احساس غبن میکند. برخلاف دیگر شخصیتهای فیلم چون علی بیغم و حسن جغجغه که در هفت آسمان، یک ستاره هم ندارند و اما زندگیشان با لذتِ بسیار همراه است. همنشینی قارون با این دو نفر است که سبب میشود او نیز نگاهی دیگر به دنیا و زندگی داشته باشد. بازی آرمان در گنج قارون یکی از نمونههای نادر بازیهای کنترلشده در فیلمفارسی است و مخاطب میتواند در دل کلیشههای عشقِ دختر پولدار و پسرِ فقیر، رگههایی از واقعیت را احساس کند. اگر «علی بیغم» مخاطب را به رضایت از فقر ترغیب میکرد، «قارون» او را به همدلی با غمهای ثروت دعوت میکند. «گنج قارون» نقطهی عطفی در سینمای تجاری ایران و نخستین فیلم داخلی بود که در سطح فروش با فیلمهای خارجی موفق مانند سنگام و بنهور رقابت کرد. گزارشها از فروش بیش از ۲.۵ میلیون تومانی فقط در تهران حکایت داشت؛ در حالی که جمعیت شهر کمتر از ۱.۵ میلیون نفر بود و قیمت بلیتها در حدود ۱۰ تا ۲۵ ریال قرار داشت. این موفقیت خیرهکننده، بهنوعی مسیر سینمای تجاری ایران را در دهههای بعد شکل داد.
عروس دریا | در نقش رجب | کارگردان: آرمان | 1344

«عروس دریا» به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی آرمان، روایتی تلخ از مناسبات عشق، فقر و تباهی قدرت است. دختری روستایی (با بازی فروزان) درگیر عشقی خاموش با جوانی هممحلی است، اما سکوتِ دو طرفهشان و بیپولی پدر دختر (با بازی آرمان) باعث میشود همه چیز از مسیر طبیعی خارج شود. تجاوز مالک هوسران ده به دخنر و نزاع نهایی پدر و مالک جوان در مرداب، اولین نشانههایی است که در سینمای ایران، طبقات فقیر به مبارزه با اشراف میپردازند. آرمان در این فیلم هم صلابت سنتی یک پدر را دارد و هم استیصال انسانی. آرمان، برخلاف پرسونای معمولش (مرد مقتدر شهری)، اینبار در قالب یک پدر روستایی فقیر ظاهر میشود که برای نجات دخترش از هر چیز خود میگذرد و در نهایت جانِ خود را نیز از دست میدهد. این فیلم یکی از نخستین تجربههای سینمایی «بهروز وثوقی» محسوب میشود.
دلهره | در نقش بابک | کارگردان: ساموئل خاچیکیان| 1341

فیلم «دلهره» را میتوان نقطهی اوج انسجام و کنترل در کارنامهی ساموئل خاچیکیان دانست؛ فیلمی که با فاصله گرفتن از سرگردانی میان ژانرها، ساختاری یکپارچه از تعلیق، روانشناسی و ملودرام را به نمایش میگذارد و در فرم و روایت، یکی از دقیقترین تجربههای سینمایی خاچیکیان را رقم زد. «دلهره» زمانِ اکرانِ خود توانست عنوان پرفروشترین فیلم سال را کسب کند، اما نقطهی اتکای فیلم نقشآفرینی آرمان در نقش بابک است؛ مردی مرموز، باجگیر، حیلهگر و تهدیدگر که بدل به تجسم کابوسهای زن فیلم میشود. آرمان که در ذهن عامهی مخاطبان دههی ۳۰ و ۴۰، بیشتر با چهرهای شیکپوش، ثروتمند و خوشگذران شناخته میشد (تصویری که بعدها در نقش قارون در گنج قارون تثبیت شد) در دلهره نقشی تاریک، چندلایه و روانپریش ایفا میکند. بازی او در این فیلم نشان میدهد که او توانایی ایفای نقشهای غیرکلیشهای و چندوجهی را نیز داشت؛ ظرفیتی که متأسفانه در جریان اصلی سینمای آن دوران به ندرت فرصت بروز پیدا کرد.مقابل او، ایرن، بازیگر زن ارمنیتبار، در نقش روشنک قرار دارد، زنی که میان پنهانکاری و گناه و دفاع از خویش معلق مانده است.
چهارراه حوادث | در نقش سلیم | کارگردان: ساموئل خاچیکیان| 1333

در چهارراه حوادث، آرمان نقشِ سلیم را برعهده دارد. رهبر باند تبهکاری که فریدِ عاشقپیشۀ شکستخورده را جذب میکند. این فیلم، از نخستین نمونههای فیلم نوآر ایرانی با درونمایههای شهری و روانشناختی است و سلیم نمادی است از آن سوی تاریک زندگی شهری دههی 30. فیلم در زمانی ساخته شد که تهران، پس از اصلاحات ارضی، گسترش خیابانکشیها و مهاجرتهای روستایی، به شهری در حال پوستاندازی بدل شده بود و این فیلم با فضای مهآلود، نورپردازیهای سایهدار و کوچههای خیس، تقلیدی از فیلمهای نوآر هالیوودی بود، اما در بستر ایرانی آن، تضاد طبقاتی، بیهویتی شهری و ریشههای روانی جرم را نیز مطرح میکرد.در این بستر، سلیم، جذاب و کاریزماتیک است و میداند چطور آدمها را جذب و بعد مصرف کند. او نقش پدر-راهنما را برای فرید دارد، اما در واقع او را به سمت تباهی سوق میدهد. آرمان برای این فیلم، جایزهی بهترین بازیگر مرد در نخستین فستیوال فیلمهای ایرانی (گلریزان) را به دست آورد.