مرجان فاطمی |«پیر پسر» اکتای براهنی در بدترین زمان ممکن اکران شد. درست وقتی همه منتظر بودند تا بعد از مدتها، بالاخره مجوز اکران آن صادر شود و بتوانند آن را روی پرده ببینند، ایران درگیر جنگ شد و بعد از آن هم صحبت پیرامون این فیلم مهم زیر سایه مسائل پس از جنگ به حاشیه رفت. با همه این اوصاف، «پیر پسر» درحال حاضر مهمترین فیلم روی پرده سینماهاست؛ فیلمی که خانواده، عشق، قدرت و حتی پدرانگی را به چالش میکشد و ذهنها را تا مدتها درگیر خودش نگه میدارد. «پیر پسر» اثری نمادین است و میتوان آن را از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار داد.
1) خانواده در «پیر پسر» نماد جامعهای سرکوبگر است؛ جامعهای بینظم و بیسامان که نه تفکر و خلاقیت که انسانیت هم در آن جایی ندارد. غلام باستانی در جایگاه پدر خانواده، باعث مرگ و بدبختی همسرانش شده، رفقایش را در زندان لو داده، پدرش را در اوج بیماری با زخم بستر در بیمارستان رها کرده و حالا کمر به نابودی فرزندانش بسته است؛ انگیزههایشان را میکشد، با وعدههای بیجا آنها را فریب میدهد، تحقیر میکند و اجازه کوچکترین حرکتی به آنها نمیدهد. خانهی غلام باستانی در فرم و محتوا، نمایانگر شهر مردگان است؛ سیاهی، چرکی و احساس خفقان از سراسر آن میبارد و کوچکترین ردی از عشق و محبت در آن دیده نمیشود. در این خانهی نمادین، بیش از هرچیز، تنفر حکمفرماست؛ پسرها مرگ پدر را آرزو میکنند و در خیالشان تا مراسم ختم او پیش میروند اما تا سکانس نهایی، کمر به قتل او نمیبندند چون کماکان به تغییر امیدوارند.

2) «پیرپسر» فیلمی عاشقانه نیست. صحنههای رومانتیک آن بسیار کمرنگند اما میتوان آن را یکی از مهمترین فیلمهایی دانست که در ستایش عشق ساخته شده. در خانه غلام، نشانی از حس زنانه نیست. او همسر اولش را دق داده و خانه پدریاش را مصادره کرده است. به همسر دوم انگ خیانت زده و او را چال کرده و حالا با ورود «رعنا» از آخرین نشانه عشق در خانهاش هم نمیگذرد. غلام باستانی شخصیتی تماما سیاه اما نمادین است. شخصیتی که با ثروت و قدرتش همه را به مبارزه میطلبد اما عشق به پاشنه آشیل او تبدیل میشود. شخصیتی با آن هیبت، در وادی عشق عرصه را به (بهقول خودش) بیعرضهترین پسرش میبازد. او وارد رقابتی میشود که حریفش نه قدر است و نه ثروتمند؛ اتفاقا از نظر او بیش از اندازه ضعیف است و باختن به حریفی تا این حد ضعیف، او را از پا درمیآورد. غلام برای گرفتن ذرهای توجه، به قرار گرفتن در سخیفترین جایگاه تن میدهد، جشنی دروغین برپا میکند و حاضر میشود، تمام حیثیتش را زیر پا بگذارد.

3) اکتای براهنی برای شخصیت غلام، بسیار به فئودور پائولوویچ «برادران کارامازوف» پایبند بوده است؛ مردی منفور که نمادی از خودخواهی، فساد، خوشگذرانی و بیمسئولیتی کامل است. کوچکترین علاقهای به فرزندانش ندارد و حاضر است آنها را برای منافع خودش نابود کند. پدر فیلم «پیر پسر» نماینده قدرت بدون تعقل است؛ مردی که ابایی از کشتن دیگران ندارد. دلش میخواهد همه بهنحوی مطیعش باشند و بههیچوجه پاسخ نه را نمیپذیرد. وقتی از همسرش نافرمانی میبیند او را در حیاط خانهاش چال میکند، اعتمادبنفس را از پسر بزرگش میگیرد و با تحقیرهای پیاپی سرکوبش میکند. علی در دنیای سیاه و فاسدی که پدرش ساخته، نماینده خیر و مهربانی و تعقل است. برخلاف برادرش میلی به خشونت ندارد و حتی فرض اینکه یک روزی بخواهد به قتل پدر فکر کند را هم محال میداند. او فرهیخته و طالب صلح است اما به خاطر نداشتن اعتمادبنفس، قدرت بروز خودش را ندارد. آنقدر توسط پدرش تحقیر شده که نسبت به همه با موضعی پایین روبهرو میشود و به همین دلیل دیگران از مهربانیاش سوءاستفاده میکنند. شاید بتوانیم بعضی خصلتهایش را شبیه به پرنس میشکین «ابله» بدانیم؛ شخصیتی که نمادی از خیر است و در برابر فساد و شرارت دنیا ناتوان. از آن جهت که نماینده خیر به حساب میآید میتوانیم رگههایی از آلیوشای «برادران کارامازوف» را هم در او ببینیم. البته عشق مثلثی او با پدر تا حدی ذهنمان را به سمت رقابت دیمیتری و فئودور پائولویچ بر سر گروشنکا میبرد اما در سایر ویژگیها ارتباطی با دیمیتری ندارد. رضا پسر کوچکتر خانواده شباهت بیشتری به پدرش دارد. با این حال پدر او را از خودش نمیداند و با شک بر سر حرامزاده بودنش او را آزار میدهد. رضا بیشتر از علی دنبال حل مشکلات مالی است. درست مثل دیمیتری «برادران کارامازوف».

4) در «پیرپسر» به شکاف میان قشر فرهنگی و روشنفکر با سایر بخشهای جامعه هم تاکید زیادی شده است. در طول فیلم قشر فرهنگی و فرهیخته مدام از سوی دیگران نادیده گرفته میشوند. غلام باستانی مادر علی را که معلم بوده، بیفرهنگ مینامد، قشر روشنفکر و نویسندهها را تحقیر میکند و معتقد است علی به خاطر خواندن زیاد افسرده شده است. او هیچگاه به علی فرصت نداده است مستند بسازد و جایگاه خودش را در زندگی پیدا کند. علی در محیط کارش در شهرکتاب هم مدام سرخورده میشود. پسر مدیر به جای ارزش قائل شدن برای ادبیات، به دنبال سودجودیی است و سواد علی را برنمیتابد. تحقیرش میکند و اجازه نمیدهد درباره کتاب با مشتریها حرف بزند. علی حتی در جامعه روشنفکری که به دعوت رعنا به آن قدم میگذارد هم جایی ندارد؛ او در محفلی که همه بیشتر از هنر به دنبال جلب توجهاند، گم میشود و صراحت کلامش همه را میرنجاند.

5) عصیانگری شخصیتهای ساده، صلحجو و مهربان همواره اهمیت بسیار زیادی در ادبیات دارند. اکتای براهنی از ابتدا تا پیش از سکانس نهایی، ذرهذره زمینه را برای تغییر شخصیت ساده و منفعل علی آماده میکند. او که از کودکی آرزوی مرگ پدر را داشته، هیچگاه نتوانسته است حتی به قتل او فکر کند و حتی برادرش را از این فکر باز میدارد. با این حال چهل سال بذر نفرت در وجودش کاشته شده و وقتی با از دست رفتن عشق و مرگ برادر، دلیلی برای زنده ماندن نمیبیند، با دستهای بریده عصیان میکند. پیروزی علی بر غلام، وجه نمادین این فیلم را پررنگتر میسازد؛ پیروزی عشق بر قدرت یا برتری نیکی بر شر. پایان «پیر پسر» نفسگیر، دردناک و بیش از حد تلخ است اما معنایی را در وجود مخاطبانش باقی میگذارد که اثرش تا مدتها همراه او میماند.